ابتدا حاج آقای واحدی جمع بندی جلسات قبل را بیان فرمودند:
از 2 راه می توان به خدا پی برد. یکی راه درونی است و دیگری راه بیرونی، که این دور راه در قران نیز آمده است (سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم)
منظور از راه درونی همان فطرت و تکیه بر فطرت یا راهنمایی فطرت به سمت خداست. اگر یک انسان روح الهی اش دستخوش تغییرات محیط و تربیت های بشری نشود مطمئناً به خدا می رسد. به خاطر همین در طول تاریخ بشر، هیچ دورانی بی خدایی وجود نداشته است. شاید بشر در دوران خاصی معبود را درست انتخاب نکرده باشد اما بالاخره معبود داشته است.
ممکن است گفته شود این خداجویی ماها در اثر عادات و سنت ها و رسوم احتماعی و اعتقادات پرد و مادر است که بشر را به سوی خدا می کشاند. در پاسخ به این اشکال باید گفت که در طول تاریخ، هنجارها عوض می شود؛ سنت ها تغییر می کنند و عادات و تربیت های خانوادگی و اجتماعی نیز متفاوت می شوند اما می بینید که با تمام این تغییرات بحث پرستش و جود داشته است.
منظور از راه بیرونی هم همان نشانه ها و آیات الهی و تفکر در آنها و پی بردن از مخلوق به خالق است. اگر هم بخواهیم از نظر عقلی بحث کنیم به برهان ها می رسیم. برای اثبات خالق برهان های مختلفی داریم از جمله برهان امکان و وجوب، برهان حرکت، برهان نظم، برهان هدایت و... که ما در این مباحث خیلی به آنها نپرداختیم.
سپس یعنی بعد از پی بردن به اصل وجود خدا، این نکته مهم است که عقل نمی تواند وارد مقوله ی چیستی خدا شود. به خاطر همین هم همه جا در قرآن و روایات به صفات خدا پرداخته شده نه به ذات خدا.
عقل تنها می تواند در مورد صفات خدا قضاوت کند آن هم به صورت یک کلی.. یعنی در این حد که عقل حکم می کند که خدایی که نامحدود است نمی تواند دوتا باشد. خدایی که به انسان و سایر موجودات کمال داده است باید خودش از آن ها کامل تر باشد. آن وقت به این می رسد که پس خدا جسم ندارد. خدا عالم است، قادر است و ... اما نوع و جزئیات این صفات را باید با تکیه بر معارف و آموزه های دینی یاد گرفت. مهمترین بحث در خداشناسی که ساده نگری به آن می تواند به گمراهی منجر شود همین مبحث صفات خداست.
به خاطر همین ساده نگری ها ست که عده ای همین خدای واحد را جور دیگری شناخته اند و گمراه شده اند. مثل کسانی که گفته اند در دایره شناخت خدا وارد عقل نشویم که به آنها گروه "معطله" می گویند. یا آنان که خدا را دارای جسم فرض کرده اند که "مجسمه" نامیده شده اند و آنان که صفات خداوند را مانند صفات انسان دیده اند که به آنها گروه "مشبهه" می گویند.
توحید یعنی وحدانیت خدا؛ یکتایی خدا هم یکی از صفات اوست اما در سلسله مراتب صفات الهی، اینقدر درجه بالایی دارد که از اصول دین قرار داده شده است.
مراتب توحید:
توحید ذاتی: یعنی اعتقاد به اینکه خدا یکی است؛ مثل و مانند ندارد؛ وجود مثل و مانند برای او ذاتاً محال است؛ مرکب نیست یعنی از اجراء ـ چه بالقوه و چه بالفعل ـ ترکیب نشده است و بسیط محض است.
توحید صفاتی: یعنی اعتقاد به اینکه صفات خداوند از صفاتش جدا نیست و صفاتش نیز با یکدیگر از هم جدا نیستند. صفات مخلوقات عارض بر ذاتشان هستند اما صفات خدا عین ذات اوست.
توحید افعالی: یعنی اعتقاد به اینکه جهان با تمام نظامات و ویژگی هایش ناشی از اراده ی اوست. هیچ اثری یا فعلی نمی تواند مستقل باشد.
توحید عبادی: یعنی فقط او را بپرستیم نه دیگری را حتی در کنار او. ایاک نعبد و ایاک نستعین
البته همه ی اینها استدلال های خود را دارند که فعلا به آن نمی پردازیم
در ادامه ی جلسه مباحث دیگری مطرح شد که به بخشی از آنها اشاره می کنیم:
آقای چاکری: چرا توبه فرعون پذیرفته نشد؟
خانم علوی: در جایی توبه صحیح است که جایگاهی برای جبران باشد.
حاج آقا واحدی: توبه کسی پذیرفته می شودکه عناد نورزد. در قرآن هم آمده است که توبه آنهایی را می پذیریم که "سوء" را با جهل انجام می دهند و بعدش توبه می کنند. اما آنهایی که با آگاهی کامل گناه می کنند و دم مرگ توبه می کنند توبه شان مقبول نیست. در ضمن خدا 2 چیز را نمی بخشد یکی حق الناس را و یکی شرک را. اولی به شرط گذشت صاحب حق بخشیده می شود و دومی اصلا بخشیده نمی شود.
آقای کمالی: غیر ممکن است کسی حق الله را رعایت کند اما حق الناس را رعایت نکند. وقتی من مومن می شوم به طور طبیعی نسبت به یک سری از اعمال برای خودم مانع ایجاد می کنم. این مکانیزم فطری من است. خدا می گوید «از این بگذر» و تو باید به خاطر ایمانت از ان بگذری بدون چون و چرا!
.... : در مورد خواص چطور؟
حاج آقا واحدی: معصومین را بگذاریم کنار، آنها که از خواص هم خاص ترند. اما اگر ابوذر و سلمان و ... را جزء خواص بدانیم باید بدانیم که خواص گناه نمی کنند. زیرا اگر گناه کنند که دیگر جزء خواص نیستند. البته درجات ایمان مختلف است. از ایمان ساده تا اخلاص کامل. حضرت علی (ع) می فرمایند: اخلاص این است که اگر عملت را بر طبقی قرار دهند و بین تمام مردم عالم بگردانند تو نباید خجالت بکشی. این ایمان حضرت علی است. و جز حضرت چه کسی می تواند این گونه باشد؟
آقای کمالی: من درجه ای از ایمان دارم و رفتارهای ناخوداگاه من یک سری اصول را انجام می دهد. این نشانه ی ان است که من تا این قسمت ایمان دارم.هر چقدر باورم قوی تر شود درجه ایمانم بالاتر می رود. ما باید دلهایمان را ارضا کنیم نه عقلهایمان را.
حاج آقا: طبق بحث جلسات قبل اینکه خدا را با علم پیدا کنیم خیلی فرق دارد با اینکه او را با دل قبول کنم.
آقای ...: من قبول ندارم این موضوع رو. تو وقتی با دل بروی مثلاً کشور هند که 12 الهه پرستش دارند و برای تو فلسفه بافی کنند،شاید تو از ایمان دلی خود دور شوی. باید خدا را با عقل فهیمد.
آقای شیرعلی: این بحث فرق دارد، بعضی چیزها را با دل قبول داری حالا دنبال استدلال عقلی ان هستی این قبول. اما اگر با علم پیش همان 12 الهه بروی ،شاید از نظر عقلی جلوی انها کم بیاوری،آن وقت چه؟!
آقای ...: خب این همان مسائل است که باید به امام رجوع کرد.و در ضمن اون علم که شما میگویی علم لابراتورای است نه علم واقعی.
آقای شیرعلی: تو هم نمیتوانی به ان علم واقعی دست پیدا کنی جز اینکه به درجات خاص نائل بشی.
آقای ...: عقل باعث ایمان میشود. اگر مسلمانان اسلام را عقلی پذیرفته بودند هیچ گاه جنگ جمل رخ نمیداد.
آقای محسن : و انچه که باعث شد مسلمانان صدر اسلام ان شکنجه ها را قبول کنند همان ایمان دلی بود نه عقلی!
حاج اقا: ایمان عقلی درست است اما ایمان عقلی نمی تواند باعث انگیزه شود. اگر بنا بود هر کس به حداقل ها ایمان بیاورد دیگر بهشت طبقات نداشت. امام علی نماز می خواند و تیر از پایش می کشند بدون اینکه متوجه شود. ما هم نماز می خوانیم !!! انچه ما را به حرکت وامی دارد ایمان است نه علم. قرآن می گوید فی قلوبهم مرض! نمی گوید فی قلوبهم مرض .
نویسنده » هم اندیشان » ساعت 7:0 عصر روز شنبه 87 مهر 13
حاج آقا واحدی: مهم ترین بحث خداشناسی مربوط به صفات خداست. اصل وجود خدا که مورد شک کسی نیست و به وسیله ی عقل به او می رسیم. اما این که این خدا کیست و چه طور موجودی هست مهمترین مبحث اعتقادی است که تنوع اعتقادات از همین جا شروع می شود.
همه ی بشر خدا پرستند،چون حس پرستش در همه وجود دارد اما هر کسی به سمتی رفته است. این مهم است که خدایی که می پرستیم چه ویژگی هایی دارد و همواره اختلافات بشر بر سر این موضوع است.
ما باید در مورد صفات خدا با دقت و با تکیه بر پیامبر درونی یعنی عقل، و پیامبر برونی یعنی پیامبران به راه درست دست یابیم. در همین زمینه یک گروهی پیدا شدند که گفتند ما عقل داریم خدا هم عقل دارد، ما علم داریم خدا هم علم دارد و ... که به آنها گروه "مشبهه" می گویند. یعنی کسانی که صفات خدا را مانند صفات بشر می دیدند. گروه دیگری گفتند خداوند جسم دارد و به آنها گروه "مجسمه" می گویند. اما ما اثبات می کنیم چون خدا بی نیاز است پس نمی تواند جسم داشته باشد چون جسم داشتن و عضو داشتن لازمه ی نیاز است و خداوند نمی تواند نیازمند باشد حتی به اعضای خودش.
از نظر ما صفات خدا جز ذات خداست.نمی توان گفت یک روز خدا این صفت را دارد یک روز نه! علاوه اینکه خداوند علم دارد اما علمش شبیه ما نیست. خدا قدرت دارد اما قدرتش مانند قدرت ما نیست. قران هم می گوید "لیس کمثله شی"....
توحید در پرستش و عبادت ، نقطه ی مقابلش شرک است. ما 2 نوع شرک داریم،خفی و جلی؛ شرک جلی یعنی اینکه یکی را در کنار خدا قرار دهیم برای عبادت و ... اما شرک خفی همان وابستگی هاست؛ همان تکیه بر پول و قدرت و اعتماد به چیزی غیر از خداست. البته شرک خفی انسان را از نظر شرعی مشرک نمی کند و در واقع حکایت از عدم ژرفای ایمان انسان دارد اما شرک جلی مورد مواخذه خدا قرار می گیرد و خداوند به هیچ شکلی آن را نمی بخشد.
ادامه ی جلسه به بحث پیرامون غیبت و تهمت و حق الناس از نظر معنوی و مادی شد که مورد استفاده دوستان قرار گرفت. بعد از جلسه هم افطار در محیطی صمیمی و معنوی صرف شد.
نویسنده » هم اندیشان » ساعت 7:0 عصر روز شنبه 87 مهر 6
حاج آقا واحدی: بحثی داریم در اصول فقه، که در مقابل نص و متن آیه یا حدیث، دیگر نمی توان به استنباط، اجتهاد و برداشت تکیه کنیم. اشکال ما این است که ما از معصومان، یک آدم های انتزاعی ساخته ایم و توقع داریم آنگونه که خودمان می پسندیم در موردشان بشنویم و یا حتی حدس بزنیم. باید نگاه کرد که آیه چه می گوید... چرا ما بیاییم با کلی مشقت و دردسر، ظاهر آیه را به هزار و یک راه توجیه کنیم که به خواسته ی خودمان برسیم؟ چرا ما نباید آیه را ملاک عمل قرار بدهیم و خواسته های خودمان را با آن تطبیق بدهیم؟
حالا اینکه ضمیر در «فانساه الله الشیطان ذکر ربه» آیا به یوسف برمی گردد یا به آن فردی که قرار بود پارتی یوسف بشود و نزد عزیز مصر از ا و یاد کند، فرقی نمی کند. مهم نتیجه است که قرآن به صراحت می گوید همین که یوسف از آن نجات یافته ی از زندان چنین درخواستی را مطرح کرد باعث شد که چندین سال در زندان بماند.
اینکه انسان مخلَص باشد و در معرض القائات شیطانی هم قرار بگیرد، هیچ مشکلی ندارد و با مبانی اعتقادی ما هم علی الظاهر منافاتی ندارد. مهم این است که او اسیر وسوسه های شیطانی نگردد. آدمیزاد به همین دلیل از فرشته برتر است که فرشته از شیطان مصون است اما آدمیزاد به خودی خود مصون نیست؛ اما چنانچه تحت تاثیر القائات شیطانی قرار نگرفت از فرشته هم بالاتر می رود.
بدون تردید انبیا و اولیاء هم در مقام آزمایش قرار می گیرند و اصولاً این آزمایش های الهی است که انسان را پالایش می کند و ظرفیتش را بالا می برد. اگر ما بخواهیم وجود انبیا و اولیا را حتی از وسوسه های شیطانی و این نوع آزمایشات مصون بدانیم که دیگر اینها نمی توانند برای ما حجت باشند. اگر امام، مورد ابتلا و آزمایش قرار نگیرد که امام نمی شود. همانطور که در قرآن در مورد ابراهیم گفته شده که پس از آن که به انواع آزمایش ها امتحانش کردیم و او از همه ی آنها سربلند بیرون آمد گفتیم که «انی جاعلک للناس اماما»
در باره ی حضرت ابراهیم هم داریم که وقتی داشت اسماعیل را به قربانگاه می برد شیطان بر او ظاهر شد و وسوسه هایش را شروع کرد؛ اما مهم این است که ابراهیم فریب او را نخورد. اگر بخواهیم وسوسه ی شیطانی را از انبیا و معصومان نفی کنیم که خیلی هنر نمی کنند که گناه نمی کنند. توان گناه داشتن و میل به آن داشتن و گناه نکردن مهم و هنر مخلصین است نه اینکه از گناه بدشان بیاید یا در دسترسشان نباشد و گناه نکنند..
در حالی که به تعبیر قرآن، فرستادگان الهی همه از نوع خود مردم هستند که در همه چیز مانند آنان هستند. تنها تفاوتشان این است که توانسته اند حریف نفس بشوند و شیطان را در وجود خودشان راه ندهند و امین وحی الهی قرار گیرند.
آقای کمالی: یک موقع سوال ما از خارج دین است و گاهی از درون دین. اول باید موضع سوال را مشخص کنیم چون هر سوالی که موضعش مشخص نباشد ذهن را دچار تشویش می کند. اینجا و در این بحث، سوال ما که از خارج دین نیست. خب اگر ما دین را قبول کردیم و نیز قبول کردیم که 14 معصوم ما "نصب" شده ی خدا هستند، می رویم دنبال اینکه هر چه آنها بگویند درست است.
در داستان حضرت یوسف دنبال چه برداشتی هستیم؟ اینجا می خواهد بگوید مهم ترین بحث در این قسمت لزوم "توکل" به خداست. حالا ما هی بیاییم بگوییم که از یوسف بعید است و ... این دردی را درمان نمی کند.
حاج آقا واحدی: ببینید دوستان.. گاهی ما از پایین به مقام امامان و معصومان نگاه می کنیم. یعنی یک سری ملاک ها برای خودمان ساخته ایم که دوست داریم پیشوایانمان دارای این ملاک ها باشند. در حالی که لازم است ما از بالا نگاه کنیم و آن کس که انتخاب شده ی خداوند هست را همانطور که هست بپذیریم. یعنی اگر خدا را باور کردیم و خدا یک نفر را به عنوان پیامبر معرفی کرده است، وظیفه ی ما عمل به دستورات آن پیغمبر است.باید به این درجه برسیم که اگر خدا حق است واین خدای حق پیامبری را برای راهنمایی و به عنوان امام و پیشوای ما فرستاده است، مورد قبول من باشد و قبل از اینکه به سراغ ویژگی هایش برویم خودش را قبول داشته باشیم. البته شکی هم نداریم که فرستاده ی خدا دارای بهترین ویژگی های بشری است که می تواند الگوی عملی ما قرار گیرد.
گاهی ما به معصومان و اولیای الهی، ماورایی فکر می کنیم که تصور می کنیم او در همه چیز باید 100 باشد. این است که حتی وقتی قیافه ی آنان را تصور می کنیم زیباترین ها را تصور می کنبم؛ نتیجه اش می شود همین تصویرهایی که از ائمه می کشند که اصلا با واقعیت هم تطبیق ندارد.
ما نباید دچار افراط و تفریط بشویم. ما رهبرانمان را چون خدا انتخاب کرده است قبول داریم و چون قبولشان داریم دنبال صفت ها و ویژگی هایشان هستیم.این می شود نگاه از بالا .. اما نگاه از پایین برعکس این ماجراست؛ یعنی چون این آدم این خصوصیات را دارد پس به امامت قبول می کنیم.
خانم منزوی: بحث از پایین به بالا هم بالاخره پیش می آید. ما اشکالمان این است که به دنیا که می آییم وسط خانواده ی شیعه هستیم و هیچ وقت خودمان دنبال توحید و ... نمی رویم. وقتی می فهمم که امام هایمان نصب شده اند و خود خدا مراقبشان بوده و من نمی توانم به آنها برسم برای اعمالشان دنبال دلیل می گردم و بر آن اساس قضاوت می کنم.
آقای شیرعلی: امامان ما در همه چیز برتر هستند، اما تصورات ما گاهی از این «برتر بودن» اشتباه است. یعنی ما برتری را می پسندیم که خودمان می خواهیم با عقلمان تشخیص بدهیم در حالی که شاید عقل ما یک چیزی را قد ندهد اما در عالم واقع همان برتر باشد. اگر از پایین نگاه کنیم بحث می کنیم که چرا امام حسن صلح را پذیرفت و چرا امام حسین جنگ کرد؟ در حالی که در باورمان باید این باشد که چون امام هستند هیچ اشتباهی نمی کنند. صلح امام حسن، برای اسلام همان قدر مفید بوده که جنگ امام حسین تاثیر داشته است.
خانم منزوی: پیامبران و امامان خودشان باعث شده ند که به آن درجات برسند و ما برای رسیدن به خدا نیاز داریم که از اعمالشان الگو برداری کنیم.
آقای کمالی: ما باید به جایی برسیم که وقتی امام صادق می گوید این کار را انجام بده، چون و چرا نکنیم و آن را با جان و دل انجام دهیم. الگو هم یعنی همین.. نه اینکه آنچه ما می پسندیم را الگو بدانیم و سعی کنیم یک راهی پیدا کنیم که حتما امامانمان را بر اساس آن الگوی ذهنی خودمان تطبیق بدهیم.
حاج آقا واحدی: این الان مشکل جامعه ی شیعه ی ماست که به دلیل القائات بیگانگان و شبهه افکنی های آنان فقط دنبال توجیه رفتار امامان هستیم. بسیاری از علمای ما انرژی شان را صرف اثبات و توجیه رفتارهای ائمه می کنند. حال آنکه باید گفت وقتی قبول می کنید که آنها امام ما هستند پس رفتارهایشان را باید پذیرفت.
خانم منزوی: من یه انتقاد دارم، چرا شما اینقدر تسلیم هستید؟
حاج آقا واحدی: قبلا هم این را بحث کردیم که تسلیم یک اصل است در دین اسلام. بر خلاف اصول که باید با منطق و با توسل به عقل به آنها رسید، در مورد فروع و احکام عملی نباید زیاد چون و چرا کرد. یعنی باید اصول را با تکیه بر عقل حل کنیم و فروع را دربست بپذیریم. وقتی اصول را بشناسیم کفش هایمان را زیر بغل می زنیم و چون اماممان گفته است داخل تنور می رویم. چون اعتقاد داریم که امام جز خیر و مصلحت ما را نمی خواهد. این منتهی درجه ی ایمان است.
برفرض شما در فروعات فکر کردید و به نتیجه نرسیدید که فلان واجب را باید انجام دهید؛ تکلیف چه می شود؟ یا مثلا فکر کردید و به این نتیجه رسیدید که فلان فعل حرام، دلیلی ندارد که حرام باشد، آن وقت چه باید کرد؟ مگر می شود که ما به خدا ایمان داشته باشیم، اما دستور خدا را با عقل بسنجیم که اگر عقلمان به نتیجه نرسید، دچار تضاد و «نومن ببعض و نکفر ببعض» شویم؟
آقای درخشنده: ما هر جا می رسیم می خواهیم منطقی صحبت کنیم. منطق بر اساس روابط علت و معلول نشکیل شده است. از طرفی عقل ما تابع احساس ماست. ما چگونه می توانیم از مسلماتی صحبت کنیم که تابع احساس ما نباشد. بنابراین روی عقل نباید زیاد حساب کرد چون تابع احساسات است.
نویسنده » هم اندیشان » ساعت 7:0 عصر روز شنبه 87 شهریور 30
در جلسه ی هجدهم، هنگام بحث از توحید، حاج آقا واحدی به موضوع شرک اشاره ای داشتند و گفتند: شرک در عبادت یعنی اینکه کسی را در کنار خدا به نوعی بپرستیم یا به عنوان یک وجود موثر در زندگی خویش مورد توجه قرار بدهیم. اگر خوب دقت کنیم می بینیم که بسیاری از ماها اصولا ًموحد نیستیم یعنی ادعای توحید می کنیم ولی در کنار خدا چیزهای دیگر را نیز می پرستیم. وقتی پیامبران خدا هم یک لحظه بر غیر خدا تکیه و توکل کنند به نوعی مورد توبیخ و تلافی قرار می گیرند، تکلیف ما که دیگر معلوم است. به عنوان مثال به داستان حضرت یوسف دقت کنید که در زندان به فردی که قرار بود آزاد بشود و باده گردان مجلس شاه شود، گفت: نزد عزیز مصر یاد من باش و به او بگو که من بی گناه زندانی شده ام.
خداوند در قرآن می فرماید: "فلبث فی السجن بضع سنین ..." یعنی به خاطر همین که به کس دیگری غیر خدا توکل کرد سزایش «بضع سنین» در زندان ماندن بود که به تعبیر روایات، این در زندان ماندن، هفت سال طول کشید.
بحث از اینجا شروع شد... بعضی از دوستان نظرشان این بود که قرآن در مورد یوسف گفته است که او از مخلصین بوده است و این درست نیست که بگوییم فردی مثل یوسف، خدا را حتی برای یک لحطه از یاد ببرد و چنین تنبیه بشود و هفت سال در زندان بماند. شاهد این مطلب هم این است که علامه طباطبایی در المیزان گفته اند: ضمیر در آیه ی " فانساه الشیطان ذکر ربه " به یوسف بر نمی گردد؛ بلکه به آن زندانی آزاد شده بر می گردد که معنایش این می شود که شیطان یادآوردن یوسف را از یاد او برد تا هفت سال طول کشید و یوسف همچنان در زندان باقی ماند.
حاج آقا واحدی: مخلص یعنی چی؟ آیا مقام مخلص بودن بالاتر است یا مقام معصوم بودن؟
آقای شیرعلی: مخلِص وقتی است که اعمال و رفتارش فقط و فقط برای خدا باشد وخودش تلاش کرده باشد تا به مقامی از اخلاص رسیده باشد. اما مخلَص یک درجه بالاتر است، او توسط خداوند به این مقام انتخاب شده و دیگر «من» از اعمال او خارج می شود؛ اعمالش خالص برای خدا می شود و جزو اولیاء الله می گردد. او دیگر خطا نمی کند و امکان خطا هم برایش وجود ندارد؛ زیرا بینشش به جایی رسیده است که حتی گرایش درونی هم به سمت گناه ندارد؛ چه رسد به انجام دادن آن.
خانم منزوی: پس چرا در داستان حضرت یوسف، میگوید "معاذالله"؟
آقای شیرعلی: در هر لحظه می توان به خدا پناه برد. در مورد قضیه ی زندان هم علامه طباطبایی می گویند: خدا بعضی وقتها برای ایجاد ظرفیت کسی را مبتلا می کند و شاید این در زندان ماندن یوسف برای تعالی ظرفیت او بوده است.
حاج آقا واحدی: حالا یک سوال.. آیا شیطان نمی تواند مخلصین و از آنان بالاتر، معصومان را وسوسه کند؟ یا می تواند آنان را وسوسه کند اما آنان اسیر وسوسه های او نمی شوند؟
بیشتر مطالعه کنیم و بقیه بحث را در جلسه ی آینده ادامه بدهیم..
نویسنده » هم اندیشان » ساعت 7:0 عصر روز شنبه 87 شهریور 23
حاج آقا واحدی: یک مروری بر مباحث گذشته داشته باشیم:
- با مقدمات عقلی و با دقت در جهان هستی، به نظم مطلق و اعجاب انگیزی پی می بریم که این نظم نمی تواند حاصل یک حادثه باشد و بی تردید باید آفریدگاری داشته باشد که هم این جهان را خلق کرده و هم چنین نظم دقیقی را بر آن حاکم کرده باشد.
- هیچ یک از موجودات جهان نمی توانند به خودی خود وجود داشته باشند چون محدود هستند و وجود هر چیز محدودی به ناچار باید بر وجود دیگری متکی باشد. بنابراین تمام مواد و تمام موجودات باید وجودشان و هستی شان متکی به وجود موجودی فراتر و نامحدود باشد. ؛ این موجود فراتر و نامحدود چیزی نیست جز همان آفریدگار . ناظم نظام هستی.
- این آفریدگار نمی تواند بیشتر از یکی باشد؛ زیرا اگر بیشتر از یکی باشد، زمین و زمان بهم می ریزد و چنین نظمی نمی تواند پایدار باشد. از طرف دیگر وجود محدود است که می توان در موردش بیش تر از یکی را فرض کرد و اگر موجودی نامحدود شد دیگر تصور این که بیش از یکی باشد پیش نمی آید. وجود شبیه و نظیر برای موجودات محدود است و در مورد موجودات نامحدود امکان عقلی و فلسفی ندارد.
- ما با عقلمان نمی توانیم به ذات این موجود نامحدود که آفریدگار ما و همه ی جهان است پی ببریم. از این رو دستور داریم که در ذات او فکر نکنید و تنها وظیفه داریم که در نعمت ها و آلاء او بیندیشیم. به خاطر همین هم هست که هیچ جای قرآن و روایات به بررسی یا معرفی ذات او نپرداخته و فقط به معرفی او و صفات ایجابی و سلبی او بسنده شده است.
- صفات ایجابی عبارت از صفاتی است که او دارد. و صفات سلبی صفاتی است که از ذات او دور است و شایسته ی او نیست که چنان اوصافی را داشته باشد.
- اعتقاد به توحید مراتبی دارد که باید به آن بیشتر بپردازیم. توحید ذاتی، توحید صفاتی، توحید افعالی و توحید عبادی. ما در جلسات آینده به این مراتب توحیدی بیشتر می پردازیم انشاء الله
آقای ...: اینکه یکی ادعای پیغمبری می کند از کجا نشات می گیرد؟ یا این هایی که جلسات معنوی عجیب و غریبی درست می کنند و مردم را هم دور خودشان جمع می کنند؟
حاج آقا واحدی: قطعاً ااز روی هوی و هوس و قدرت طلبی یا انگیزه های دیگر برای سوء استفاده از مردم است و به یقین اگر مخاطب نداشته باشند نمی توانند کاری انجام دهند. مهم این است که یک عده ای احمق دور و بر آنان را می گیرند و آنان هم سواری می کشند.
آقای چاکری: استعمار می خواهد وارد جامعه شود و می بیند بهترین راه همین زمینه های مذهبی است.
آقای ...: امروز مردم آگاه هستند و نمی توان وجود چنین گرایش هایی را مبتنی بر حماقت مردم دانست. شاید واقعاً کسی واسطه از طرف خدا باشد و حرفی برای گفتن داشته باشد. اگر این نیست چرا می بینیم که بعضی از همین جریان ها و افراد، واقعا می توانند تصرفات غیر مادی بکنند و کارهای خارق العاده ای که بشر عادی از انجام آن ناتوان است انجام بدهند؟ مطمئناً بعضی آدمها جایگاه ویژه ای دارند و در قبال کارهایی که انجام می دهند هیچ درخواستی ندارند... بنابراین نمی توان گفت که این ادعاها با انگیزه های سوء استفاده و ... صورت می گیرد.
آقای کمالی: یک جریان کلی وجود دارد. آتش پرست هم نذر می کند و برآورده می شود، بت پرست هم ایضاً! بحثی است که می گویند خدا هیچ دل شکسته و هیچ امیدواری را ناامید بر نمی گرداند. مهم این است که خداوند به بنده هایش رحمان است با صرف نظر از اینکه خداپرست باشند یا نه.. هیچ اتفاقی بدون اذن خدا رخ نمی دهد، می بینی کسی گناه انجام می دهد و وضع مالیش هم عالی است و دعایش هم مستجاب می شود. هر چیزی را که شرایطش را مهیا کنی بدست می آوری. لازم نیست ادم عجیب غریبی باشی.
آقای ...: اصلاً چیز ماورایی وجود دارد؟
حاج آقا: بله.. ماورایی وجود دارد و بعضی آدم ها می توانند آن را تسخیر کنند. مرتاض های هندی همین کار را انجام می دهند. اراده ی انسان هر جور که دوست داری تربیت می شود. تمام این کارهای خارق العاده ناشی از اراده ی انسان است. اگر شما ظرفیت های روحی و ارادی خود را بالا ببرید کارهایی می کنید که انسان های عادی نمی توانند انجام بدهند حالا خواه مسلمان و خداپرست باشید یا کافر و بی دین.
نویسنده » هم اندیشان » ساعت 7:0 عصر روز شنبه 87 شهریور 16