خانم مرکباتی: خب با بیان شما پس از اینکه خدا اموز شدیم چگونه می توانیم خدا انگیز شویم؟
آقای شوریده: اولین قدم برای رسیدن ترک محرمات و انجام واجبات است. منظور انجام تکالیف شرعی است.
آقای چاکری: برای تکلیف داشتن باید شناخت زیر مجموعه دین قرار گیرد. دین انسان ها را داخل یک لوله می کند که به جای دیگری نگاه نداشته باشند و آنچه هست مین محتویات لوله باشد..
آقای شیرعلی: دین مثل جعبه است که باید در آن محدوده باشی. و انسان باید بپذیرد که یک سری بایدها و نبایدها دارد اما این محدودیت ها به عنوان پلی است برای رسیدن به چیزهای بهتر.
حاج آقا واحدی: این تعریف درستی از دین نیست که بگوییم دین انسان ها را در یک جعبه قرار داده که دور و بر خودشان را نبینند. دین ارتباط با اشیا و افراد و کارها را در چهارچوب قرار می دهد. بنابراین بهتر است بگوییم خط کش نه جعبه! چون از نظر دین، هر چه را می خواهی می توانی بچشی اما قبلش باید با این خط کش سنجیده بشود. این خط کش شاید محدودیتی باشد اما با ترک لذت های زودگذر دنیایی به لذت های بالاتری می رسیم. علت اینکه این محدودیت ها برایمان سنگین است فقط به خاطر درک نکردن آن لذت برتر است و بس.
اما سوال خانم مرکباتی این نبود. سوال ایشان این است که خب ما منطقاً ً تسلیم شدیم و خدای خالق را پذیرفتیم؛ حالا بعدش چی؟ چگونه می توان به شهود عرفانی رسید و عشق الهی را تجربه کرد؟
فرق عرفا با فلاسفه این است که عرفا به شهود رسیده اند یعنی خدا را می بینند اما فلاسفه با عقل و دو دوتا کردن به خدا رسیده اند.
آقای کمالی: من اگر خودم عاشق بشوم بلدم چه کار کنم. شب بلند می شوم و نماز می خوانم و کلی هم لذت می برم اما اول باید دید چه کار باید کرد که عاشق شد!به نظر من اولین حرکت این است که به چیزهای زیبا نگاه کنیم. به کسی که ناله می کند، غر میزند و ... توجه نکنیم. بعد از مدتی همه چیز در نظرمان زیباتر جلوه می کند.
آقای چاکری: اما با دقت نکردن به آن نازیبایی ها خیلی چیزها را از دست می دهیم. وقتی کارتون خواب کنار خیابان را می بینی ناخودآگاه خیلی چیزها در ضمیرت ثبت می شود.
آقای شیرعلی: به نظر من اون کارتن خواب هم جز جمال است.
خانم منزوی: اگر 10 روز اراده ات را کنترل کنی تا به خدا برسی، این را بهتر درک میکنم تا فقط دیدن زیبایی ها!
آقای شیرعلی: وقتی میگوییم زیباترین چیز، مفاهیم متفاوت است! زیبایی یعنی چی؟
آقای شوریده: مخلوقات خدا زشت و زیبا ندارند. از نگاه ما این گونه تعبیر می شوند اما از نگاه الهی فقط خیر است.
خانم مسعودی: هر کسی میتونه از طریق خاصی به خدا برسه، یکی با دیدین زیبایی ها به خدا می رسد یکی با خندیدن!
حاج آقا واحدی:
آقای کمالی یکی از راه های آن را "زیبا نگاه کردن" به نظام خلقت مطرح کرد. فکر می کنم بعضی از دوستان از این تعبیر ایشان برداشت دیگری داشتند. دقت کنیم که منظور آقای کمالی "به چیزهای زیبا نگاه کردن" نیست بلکه منظورشان زیبا نگاه کردن به همه ی خلقت است حتی آنچه از نظر ما زشت به نظر می آید. البته شاید این نوع نگاه به خلقت، مقدمه ی عاشق شدن باشد و شاید هم عاشق شدن، مقدمه ی آن است. بدین معنی که آیا باید عاشق شد و به این مرحله رسید و یا اینکه اگر به این مرحله رسیدی عاشق شده ای..
اما به هرحال، منظور از زیبا نگاه کردن به خلقت این است که باید تلاش کرد تا همه چیز را زیبا دید. حتما این داستان معروف را شنیده اید که حضرت عیسی با حواریون به راهی می رفتند که لاشه ی متعفن حیوانی را دیدند. حواریون شروع کردند و نسبت به آن لاشه بد گفتند و هر کدام، یکی از زشتی های آن را بیان کردند. عیسای پیامبر فرمود: عجب دندان های یک دست و سفیدی دارد.
یعنی می توان به هر چیزی حتی اگر زشت هم باشد با نگاهی متفاوت نگاه کرد. روزی خداوند به حضرت موسی می گوید: امشب که به میقات می آیی پست ترین مخلوق مرا هم با خودت بیاور.
حضرت موسی خیلی گشت تا شاید موجودی که پست تر از آن وجود نداشته باشد پیدا کند. از انسان ها نا امید شدند یعنی شاید خیلی از انسان ها از منظر انسان های دیگر، پست می نمودند اما وقتی حضرت به آن ها نگاه می کرد با خود می اندیشید که شاید از نظر خدا پست نباشد. تا اینکه به سگی رسید که هم شل بود و هم کور و هم بیماری داشت. حضرت طنابی دور گردن سگ انداخت و شبانه او را با خود به سمت میقات می برد. در راه با خود اندیشید که نکند این مخلوق خدا، پست ترین موجودات نباشد. به خاطر همین ریسمان از گردن سگ باز و او را رها کرد. وقتی به میقات رسید، خدا فرمود: موسی چه شد؟
حضرت عرض کرد: چیزی نیاورده ام.
خدا فرمود: به عزت و جلالم سوگند اگر آن سگ را به عنوان پست ترین موجودات می آوردی من تو را از پیغمبری عزل می کردم!
باید به نظام مخلوق خداوند زیبا نگاه کرد. در این نظام، خلقت همه جور موجود هست؛ زشت و زیبا اما باید به زشتی ها هم نگاهی زیبا داشت چون اگر به درد یک گوشه ای از آفرینش نمی خورد خدای حکیم آن را نمی آفرید. یعنی درست است که در نظر ما زشت است اما در نظام خلقت، جایگاهی دارد که اگر به دید کلان به آن نگاه کنیم جز زیبایی نمی بینیم. همانطور که حضرت زینب در جواب یزید که پس از واقعه ی عاشورا از او پرسید: اوضاع چگونه است و در کربلا چه دیدی؟
فرمود: ما رأیت الا جمیلا یعنی جز زیبایی هیچ چیزی ندیدم.
این در حالی است که آن حضرت در کربلا 17 محرم خود را از دست داده و همه را شهید کرده بودند. معنای این حرف چیست؟ معنای این حرف این است که درست است که عده ای از بهترین های خانواده ی من شهید شدند و آن ها را جلوی خودم سر بریدند اما اگر این خواست خدا بوده و از نگاه خداوند دور نبوده است برای من هم زیباست چون خواست الهی بر غیر زیبایی تعلق نمی گیرد.. چه کسی می تواند در این اوج به قضایا نگاه کند جز کسی که خداباور شده باشد و همه چیز را از نگاه خدا و نظام احسن الهی نگاه کند؟
در واقع ما هم باید اینگونه بیندیشیم که اگر پدرم هم مرد بدان معنی است که تقدیر الهی این بوده است. درست است که گریه می کنم اما به خلقت و تقدیر الهی بدبین نیستم. در مقام عاشقی این چیزها مفهومی ندارد..
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم انچه را جانان پسندد