سفارش تبلیغ
صبا ویژن



خدا شناسی - هم اندیشان

   


آقای شیرعلی: با توجه به آیه ی " الله نورالسموات و الارض ... " آیا خداوند الزاما ًنور است؟ یا آنچه خدا به وجود می آورد آیا الزاماً نور است؟ اگر هم همان تفسیر را در نظر بگیریم که نور السماوات یعنی منور السموات آیا معنایش این است که خلقت خدا صرفاً نور است؟
حاج آقا واحدی: یعنی مثلا شیطان هم که مخلوق خداست نور باشد؟
آقای شوریده: نور تمثیل است.
آقای کهن دل: تاریکی باید باشد تا نور شناخته شود.
آقای کمالی: نور چیست؟
آقای شیرعلی: نور می تواند یک صفت باشد!
آقای شوریده: حقیقت نور، خود حق است. نور خورشید خلاق نیست ولی اگر خورشید و برق نباشد دیگر رنگها قابل تشخیص نیست. نور همه را روشن می کند اما چیزی را خلق نمی کند. بر خلاف نور حق که همه را از عدم به وجود می آورد. حقیقت نورانیت از الله است. شمس هم نورانیت خود را از خدا گرفته است.
آقای کمالی: دقت کنید که خداوند دارد با آدم بی سواد 1400 سال پیش با آن شرایط حرف می زند. اینها اینقدر دقت عقلی نمی خواهد باید دید که با شنیدن این آیه چه حسی د ر تو به عنوان مخاطب ایجاد می کند؟ نباید این مسئله را خیلی پیچیده کرد!
آقای شیرعلی: قرآن برای 1400 سال پیش نیست.قران این قابلیت را دارد که برای هر زمانی باشد.  
حاج اقا واحدی: قرآن برای همیشه است و این از معجزات و نشانه ی اهمیت قرآن است که هم برای 1400 سال پیش است و هم برای بشر تکنولوژی زده قرن بیست و یکم. فکر کنم منظور آقای کمالی این نیست که برای آن موقع بوده است و برای الان نیست؛ ایشان می خواهد بگوید که همان برداشتی که بشر 1400 سال پیش می توانست از این آیه داشته باشد بشر امروز هم می تواند داشته باشد بدون اینکه بخواهد اینقدر دقت علمی و فلسفی کند..
خانم منزوی: هرچیزی که در قرآن است مصداقی دارد مانند غیبت که گفته خوردن گوشت برادر مرده است. این نور هم مصداقی دارد یا می تواند در ذهن ما جای گیرد یا ماورایی باشد ...
آقای ..: نور خورشید نشانه ای از وجود خورشید است. آسمان و زمین از خودش نور تولید نمی کند اما نوری است برای بیننده.. یعنی اگر آسمان و زمین را ببینی نشانه ای است از اینکه خدا را بفهمی یعنی نشانه ای از وجود خدا. وقتی چراغ خاموش شود انگار چیزی نیست اما وقتی روشن می شود یعنی آنچه نبوده است و نمی دیدی، اکنون قابل دیدن است.....
حاج آقا واحدی: آیه ی الله نور السموات و الارض نمی خواهد چیستی خدا را برساند. دست آخر هم گفته اند نور السموات همان منور السموات است. این آیه می خواهد بگوید اگر خداوند نبود هیچ چیزی در آسمان و زمین نبود برای دیدن. خداوند باعث شناخت  ماست نسبت به تمام هستی. تعمق در این آیه هم در نهایت به مقامات عرفانی می رسد نه به شناخت چیستی خدا. جالب است که بدانیم خداوند در هیچ جای قرآن دنیال اثبات چیسی خودش نیست! همه جا می گوید هوالله لا اله الا هو.. هو الله احد.. الله الصمد... خداوند را با ویژگی هایی که جزو ذات خداست می شناسیم نه با ذاتی که به صفاتی متصف است..  به خاطر همین است که فرموده اند: در ذات خدا فکر نکنید ولی در نشانه ها و نعمت هایی او فکر کنید. جالب است که حتی آنجایی که موسی تقاضا می کند که ذات خدا را ببیند ـ هرچند این تعبیر در حق یک پیامبر صحیح نیست اما  انگار کسی می خواهد خدا را با دیدن او بشناسد ـ خداوند می گوید: ای موسی! این کوه را ببین اگر بر سر جای خود باقی ماند تو هم می توانی مرا ببینی و ناگهان کوه منفجر می شود و حضرت موسی غش می کند. فخر موسی صعقا
دقت کنیم که قرآن پر است از آیه های محکم و متشابه. در اول سوره ی بقره می گوید این کتاب برای هدایت متقین است. اگر کسی متقی نباشد و به تعبیر علامه که این متقین را به عنوان حق جو ترجمه کرده اند اگر کسی دنبال حق نباشد می تواند با همین آیات متشابه گمراه شود.
مثلا "ان الله علی العرش استوی" واقعاً عرش چیست؟ واقعاً مستقر شدن خدا بر عرش آیا مثل استقرار ما بر صندلی و اشیای دنیاست؟ یا آنجا که می گوید "و کان عرشه علی الماء" عرش خدا بر آب است، یعنی چه؟
اما اینکه سوال شد که آیا تمام مخلوق خدا خیر یا نور است؟ این یک نگاه جامع نگرانه نیاز دارد نه نگاه جزئی به مخلوقات. یعنی تمام چیزهایی هم که در ظاهر به عنوان مظاهر زشتی و بدی شناخته می شوند نیز در نظام احسن الهی و در کلیت خلقت، خیر است. حضرت علی (ع) حتی به آتش جهنم هم "به به" می گوید. به خلقت شیطان هم همینطور.. زیرا اگر آتش جهنم نبود عدل خدا زیر سوال می رفت و اگر شیطان نبود که خبیث از طیب شناخته نمی شد.
آقای شوریده: علل آفریشن شر،حرکت انسان به سمت خیر است.
حاج آقا: وقتی چرخ گوشت درست میشود ممکن است دست کودکی هم درون آن برود، اما سیستم آن مفید است و برای خیر ساخته شده است و همینطور است الکتریسیته و هواپیما و هرچیز دیگری را می توان مثال آورد که خطرات خودش را دارد اما در مجموع منافعی برای بشریت دارد.
برگردیم به بحث اصلی خودمان... در جلسه ی قبل هم گفتیم که دایره ی علم ما به خدا نمی رسد. علم مبتنی بر فرضیه و آزمون است و تا فرضیه ی مخالف جدیدی نیامده می تواند که اثبات قبلی را نفی کند، قابل اتکا است ولی بعضی فرضیه ها بقیه را نقص می کند و مبنای علمی قبلی را نفی می کند و بر باد می دهد. .بنابراین بهترین راه برای شناخت خدا، دریافت خداست و درک او با تمام وجود است.
آقای کمالی: یک رابطه را باید همیشه در نظر گرفت. فکر باید تبدیل به احساس شود تا آن احساس تبدیل به حرکت شود.
آقای شوریده: چون تصورات مادی در ذهن ماست و ظواهر و آثار را می توانیم تجسم کنیم، اما در مورد خدا این گونه نیست. بنابرایثن باید آثار خدا را ببینیم تا به خودش پی ببریم.
خانم منزوی: در سوره ی قصص می گوید شب را برای آرامش قرار دادیم و ... و در اخر آیه می گوید "لا یسمعون" یعنی نمی شنوید! این نشان می دهد که موضوع نمی تواند تنها بر پایه حس و درک باشد و لازم است که به تعقل روی آورد و برای تعقل هم باید ذهن ما درست تغذیه شود.
آقای کمالی: اگر اراده و تقوای خودمان را فقط و فقط 10 روز کنترل کنیم می بینیم که حسمان تغییر کرده است. ما میدانیم که بعضی چیزها را نباید بخوریم چون برایمان ضرر دارد, اما چون خوشمزه است میخوریم.. در حالی که باید جوری احساسات را پیش ببریم که مصلحت ها را که عقل می شناسد و یدان می رسد با تمام وجود و با دل بپذیرد. در این صورت حتی آیات قران را هم جور دیگری می فهمیم.
از بچه ی کلاس اولی می پرسی چگونه می توانی شاگرد اول بشوی؟ همه ی راهها را به درستی برایت می گوید, اما نمی تواند به همان راه های خودش عمل کند.
حاج اقا واحدی: فرق بین علم و انگیزه همین است! حالا باید دید چه چیزی باعث میشه علم به انگیزه تبدیل بشه؟!
آقای کمالی: هر چقدر تقوا را قوی کنی علمت بیشتر به انگیزه تبدیل می شود و خود را بیشتر به خدا نزدیک می کنی.
آقای شوریده: یک فرد برای اینکه تقوا و ارداه اش را قوی کند در محیط در بسته به راحتی این کار را می تواند انجام دهد اما در جامعه سخت است.
 

 



نویسنده » هم اندیشان » ساعت 7:0 عصر روز شنبه 87 شهریور 2

چهاردهمین جلسه ی هم اندیشی جوانان، طبق معمول و با حضور گرم دوستان در روز شنبه 26/5/87 تشکیل و به موضوع از پیش تعیین شده یعنی "شناخت خدا و راه های آن" پرداخته شد. همه ی دوستان به شکل فعالی در بحث شرکت کردند و به بیان دیدگاه های خود پرداختند. ابتدا حاج آقا واحدی به عنوان مقدمه ای برای شروع بحث، مطالبی را بیان کردند.

حاج آقا واحدی: حضرت علی (ع) می فرماید: در نعمت های خدا فکر کنید؛ اما در ذات خداوند فکر نکنید.
 همین می تواند آغاز بحث باشد که چرا نباید در ذات خدا تفکر کرد؟ هر چند شناخت خدا از طریق علم هم امکان پذیر است اما انگار خداوند صد در صد احساس کردنی و دریافتنی است. اگر بخواهیم خدا را تنها با تکیه به علم بفهمیم و بشناسیم، در همان ابتدای راه می مانیم. زیرا عقل ما آنقدر محدود است که به ذات خداوند پی نخواهد برد و این همان است که دستور می دهند در ذاتش فکر نکینم که نه تنها عقل کشش این کار را ندارد که ممکن است به جنون هم بکشد.
ما باید دنبال این باشیم که خدا را در وجدان هایمان پیدا کنیم و او را در وجودمان، در دلمان، و در درکمان بیابیم نه در علم و عقلمان؛ زیرا شناخت علمی و عقلی انسان را عاشق خدا نمی کند. و معرفت در عشق نهفته شده است نه در علم. به این حدیث قدسی توجه کنیم و در جایگاه علم و عقل برای شناخت خداوند از یک سو، و جایگاه درک و فهم از سوی دیگر ریز تر شویم: زمین و آسمان ها گنجایش مرا ندارند اما دل بنده ی مومنم گنجایش مرا دارد..

خانم بهرامی: هرکس لمسیات و حس های خاص خود را دارد و برای اینکه به خداهای متعدد نرسیم نباید بر حس تکیه کرد و باید بحث را علمی پیش برد که واحد است و می تواند آدم را به یک نتیجه برساند.

آقای چاکری: آنهایی که بحث را عقلی پیش برده اند در ابتدای بحث مانده اند!

آقای شیرعلی: وقتی فردی با شناخت خودش به جایی می رسد، یعنی به طبقه بندی خاصی در ذهن خودش می رسد. طبقه های متفاوت افراد در طول هم هستند که اگر فرد مسیر را درست برود همه با بحث به یک جا می رسند!

آقای کمالی: در طول تاریخ هیچ کس معتقد به بی خدایی نیست. یعنی خالقی هست که همه هستی را با این نظم دقیق آفریده است. اما وقتی بحث مسئولیت برایش پیش می آید می گوید آیا خدا هست یا نه؟ چون مسئولیت سخت است و از مسئولیت فراری است، مطلب را بر می گرداند به اصل که خداست. مثلا حجاب سخت است و کسی که نمی خواهد حجاب خود را حفظ کند، می گوید ای بابا کو خدایی که چنین تکلیفی کرده باشد و کو قیامتی که بخواهیم در آن عذاب شویم؟ دقت کنید تا 18 سالگی ما پدر و مادرمان خوب هستند اما همین که ذهنیتمان با پدر متفاوت می شود می گوییم با پدرم مشکل دارم! تا وقتی با هم مشکلی نداریم مسئولیتی از جانب آنها گردنمان نیست و … برایمان عزیز هستند؛ اما همین که مسئولیت از جانب آنها به ما متوجه می شود دیگر عزیز بودنشان زیر سوال می رود.

خانم مسعودی: اگر بحث دلی بود، خیلی ها با تفاوت جغرافیای زندگی و فرهنگ اطرافشون بی خدا نمی شدند. در قرآن مرتب می گوید: افلا یتدبرون، افلا تعقلون و … پس ما نمی توانیم عرفانی و دلی پیش برویم و ناچاریم که در  رسیدن به خداوند، عقل خویش را تکیه گاه  خود قرار دهیم!

آقای درخشنده: چند سال پیش کهکشانی پیدا کردند که فاصله ی آن با زمین، 5 میلیون و چهارصد سال نوری است. شاید خدا انجا باشد و برای رسیدن به او باید با سرعت نور 5 میلیون سال در حرکت بود. پس آنجایی که خدا می گوید دنبال درک ذات من نباشید به نظر من به خاطر ناقص بودن عقل ماست. چون هنوز خلقت خدا را نشناخته ایم نمی توانیم ابتدا به ساکن به خود خدا برسیم.در مورد هر موضوعی ابتدا باید علم نسبت به منشأ آن موضوع پیدا کرد تا به ذات آن برسیم.و علم ما حتی برای شناخت نشانه های خدا ناقص است چه برسد به ذات خدا.. بنابراین وقتی در مورد مسائلی نمی توانیم به عقل تکیه کنیم به خاطر ناقص بودن عقل از درک ذات خداست و چنین است که احساس را به میان می آوریم.

خانم مسعودی: یعنی احساس ناقص نیست؟

آقای کمالی: ما ابتدا باید تعاریف را مشخص کنیم. احساس مورد نظر حاج آقاا یک  نوع "درک" است. اگر کسی چایی شیرین نخورده باشد و ما برای او تمام فرمول های چایی شیرین را شرح دهیم او یک "عالم" در امور چایی شیرین می شود؛ اما وقتی خودش آن را بخورد دیگر کسی به جای چایی شیرین نمی تواند به او نوشیدنی دیگری بدهد. بحث بر سر این است که می خواهیم به آن درک برسیم. بحث خدا را برای چه می خواهیم؟ میخواهیم به جایی برسیم که در مقابل دستورات خدا تسلیم باشیم. می خواهیم به درکی برسیم که به خاطر خدا از بعضی چیزها بتوانیم بگذریم. بنابراین درک یعنی مخلوطی از عقل و احساس و روح و …

آقای شیرعلی: ما حتی پدر و مادرمان را از روی احساسات دوست نداریم، چون به آنها نیاز داریم به آنها وابسته ایم. کسی که آتش جهنم را می بیند امکان ندارد گناه کند اما وقتی فقط جهنم را برایش توصیف کنی خطا می کند.
منبع حس خداجوی انسان کجاست؟ آقای مطهری  می گوید: انسانها 3 گونه به خدا رسیده اند: نیاز، ترس
و احساس خلأ
یعنی رسیدن به خدا ریشه در روح آدمی دارد. عقل منبعی است برای رسیدن انسان به جواب اما چون این نیاز ریشه در روح آدمی دارد پس با صرف عقل توجیه نمی شود.

آقای ... : ولی فلسفه و عرفان منافاتی ندارد. علامه قاضی ،علامه طباطبائی و ... در فلسفه و عرفان سرآمد بودند ...

حاج آقا واحدی: علم اکتسابی است اما آن درک و احساس که گفتیم نه! علم متکی به آزمون و خطاست اما شناخت خدا آزمون و خطایی نیست. خواهی نخواهی یک فطرت خداجو در نهاد انسان وجود دارد که او را به سمت خدا می برد. خود قرآن در آیاتش می گوید وقتی در کشتی در حال غرق شدن هستی چه کسی را صدا می زنی و دلت متوجه چه موجودی می شود؟ آن وجود همان خداست! دقیقاً همان حس است که تو را به خدا می رساند. هیچ انسان بی خدایی در خلقت وجود ندارد حتی لائیک ها که در ظاهر بی خدا هستند، در عمق وجودشان به موجودی فراسویی که قدرتش و عظمتش بر انسان احاطه دارد معتقد هستند.
تا اینجا با احساس و فطرت خدا جو، به سمت خدا پیش می رویم. اما طبق گفته ی ویلدورانت در تاریخ تمدن در طول تاریخ هیچگاه انسان فارغ از پرستش و کرنش در مقابل موجودی فراتر از خودش نبوده است؛ اما یکی سوسک مصری را خدای خود قرار می دهد و دیگری فیل هندی را و …
بنابراین حس خدا جویی انسان را به خدا می رساند اما جای عقل و علم اینجاست که نگذارند این حس به خطا برود و به غیر خدای واقعی برسد. کاری که پیامبران انجام می دهند نیز همین است که عقل را به کمک حس انسان برانگیزند تا به خدای واقعی یعنی الله برسد.

عقل ما ظرفیت اثبات علمی خدا را ندارد. اگر شروع کند به بحث عقلانی در همان ابتدای راه یعنی در ذات خدا می ماند. بحث افلا یتدبرون و تشویق به تفکر هم در زمینه ی مباحث اصولی مانند توحید، عدل، معاد  و نبوت، هستی شناسی و دقت در آیات الهی است نه در ذات خداوند.

بگذارید این را اضافه کنم که منکر علم و فلسفه نیستیم اما درک خدا و احساس خدا با تمام سلول های بدن با علم یافتن به خدا تفاوت دارد. یعنی اگر از راه علم هم به خدا برسیم همان مثال آشنایی با چایی شیرین و فرمول آن است اما تا چایی شیرین را نخوری آن را درک نمی کنی.
نماز خواندن برای علی (ع) برتر از تمام لذت های زندگی ماست. این لذت از راه علم به دست نمی آید و تنها از طریق حس است که عشق ایجاد می شود و وقتی عشق ایجاد شد هیچ لذتی بالاتر از انس با او نیست.
از حضرت علی (ع) پرسیدند آیا خدا را دیده ای؟ گفت: چگونه خدایی را که نمیبینم عبادت کنم؟
خداوند در حدیث قدسی می گوید: زمین و آسمان گنجایش مرا ندارند؛ اما قلب بنده ی مومنم جایگاه من است.
این یعنی چه؟ یعنی روح انسان اینقدر می تواند گنجایش داشته باشد که خدا را در خود جای دهد. در حالی که آسمان ها و زمین گنجایش او را ندارند. این سخن چه توجیه علمی دارد؟ آیا با غیر از درک و لمس خدا می شود این کلام را درک کرد؟

نتیجه این که این بحث ما به معنای مخالفت با علم و فلسفه نیست؛ اما مطمئناً آنها هم با عرفان و سلوک به خدا رسیده اند ولی از فلسفه برای "هانری کربن"ها و مباحثه با مخالفان استفاده کرده اند. بزرگترین علم توحید در مکتب امام صادق (ع) است، توحید مفضل. با بحث علمی تک تک حکمت ها و نظم دقیق و منسجم آفرینش را بیان می کند و بعد ریشه ی همه آنها راخدا می داند.  
ما ابزارهای عقلی برای شناخت خدا داریم اما بحث من این است که شناخت درکی خدا یا همان مقام شهود با علم به خدا در میزان وابستگی و عاشقی ما فرق می کند. همین تفاوت را به عنوان یک مثال در مورد ایجاد علم نماز یا ایجاد حس نماز  می توان بیان کرد. ما یک نماز آموزی داریم و یک نماز انگیزی.. یعنی می توان به کسی نماز را آموخت طوری که حتی مخارج حروف را بهتر از فلان قاری عرب ادا کند؛ اما چه بسا که در وجودش هیچ انگیزه ای برای ادای نمازهای روزانه نداشته باشد و شاید نمازش را نخواند؛ زیرا دانستن نماز هیچ الزامی برای اقامه ی نماز در نزد او ایجاد نمی کند.  اما وقتی در وجود شخصی انگیزه ی نماز ایجاد شد، وسط خواب شیرین زمستان بیدار می شود، وضو می گیرد و نمازش را عاشقانه می خواند.
بنابراین خدا انگیزی به زندگی انسان شیرینی می دهد؛ اما خدا آموزی فقط آموزش خداست که اگر دستورات خداوند را هم انجام بدهد از سر رفع تکلیف و ترس است نه از روی عشق و علاقه. بچه شیعه ها باید خدا آموز باشند برای دیگران و خدا انگیز باشند برای خودشان.



نویسنده » هم اندیشان » ساعت 7:0 عصر روز شنبه 87 مرداد 26