سفارش تبلیغ
صبا ویژن



روی ماه خداوند را ببوس - هم اندیشان

   

آقای واحدی: کتاب مشتمل بر 20 فصل میباشد و تمام داستان به نوعی حول شک هایی است که خیلی وقت ها به طور طبیعی پیرامون خدا و عالم غیب ایجاد می شود. آیا خدایی هست یا خیر! شخصیت اصلی داستان دانشجوی فسفله است و تز او در مورد خودکشی دکتر پارسا یکی از اساتید مطرح فیزیک کوانتوم است که به دنبال ارتباط مفاهیم ریاضی با روابط انسانی است و در اخر خودکشی میکند. او عاشق بوده اماعشق مهتاب دلیل خودکشی او نبوده است.....

اقای درخشنده: (در یک جلسه آقای مصطفی مستور در جلسه ی نقد کتاب خودشان حضور داشتند و صحبتهای اقای درخشنده بر اساس همان جلسه میباشد)

در مورد بعد ادبی داستان باید به این نکته اشاره کرد که کتاب دارای درخشش هنری خاصی نیست.موضوعات ساده بیان شده است ...داستان حرفه ای منتقل نشده است. نباید از اول داستان تضادها را اینقدر واضح بیان کنیم که هنوز خواننده در داستان قرار نگرفته به این موضوع فکر کند که ایا خدایی هست یا نه! در آخر کتاب و ماجرای صندلی چرخدار یک کشمکش تصاعدی بیان شده است اما در صفحه ی 3 جای هیچ گونه کشمکشی نیست!

بهترین حالت این است که اول تعلیق مطرح شود و بعد کشمکش! و این ضعف داستان است.

بهتر بود به جای اینکه به طور مستقیم سوال «آیا خداوندی هست» را بیان کند از سیال ذهن استفاده میکرد.

یکی دیگر از مسائل بیان نکردن کامل واقعیت است!‏دروغ نمیگوید اما واقعیت را جوری بازگو میکند که در ذهن خواننده طور دیگری نقش میبندد!!!

مثلاً‏وقتی بحث شر را در مبحث ملاصدرا بیان میکنیم!میگوید شر دو نوع است یا شر طبیعی مانند سیل و زلزله یا شر اخلاقی که شر طبیعی هم باز به انسان بر میگردد چرا که اگر خانه اش را مقاوم بسازد یا در بستر رودخانه زندگی نکند این بلایا دامن گیر او نخواهد شد اما در صفحه ی 24 میگوید «این همه بدبختی و شرک از سر و روی دنیا میبارد برای چیست؟»

 ذفاعیات در صفحه ی 104 کاملا‏ً احساسی است و هیچ جوابی ندارد. صحبتهای سایه منطقی نیست.

یونس چون میخواهد معشوقه اش را از دست ندهد خدارا قبول میکند.

اگر منظور این است که از عشق مجازی به عشق حقیقی برسیم،خوب است اما این نکته را اصلا‏ً خوب بیان نکرده است.

نتیجه در پایان داستان به طور کاملاً‏مستقیم بیان شده است و باز هم این یکی از ضعفهای داستان است.

رسیدن به خدا را خیلی راحت و با یک بادبادک و یک عشق مجازی بیان میکند.

از بعد فلسفی نیز ایشان بعضی نکاتی را نااگاهه مطرح کرده اند. مثلاً‏در صفحه ی 35 نوشته «خداوندی هست» ذهن خواننده را همراه میکند به سمت کمبود. چندین بار در مورد ترک ها میگوید که کتایه از ترک های باور ماست. در صفحه ی 38 میگوید برای پرواز نیاز به پیله است و عملاً‏به بحث رهبانیت و ریاضت کشی اشاره دارد.

در صفحه ی 73 جعبه دستمال در حالت معلق و ناپایداری متوقف میشود. و این کنایه از دلیل ناپایداری خود فرد است!!!

در اتاق پارسا عکس گورکین را زده بود، گورکین یک جامعه شناس فرانسوی است که در مورد خودکشی کتاب چاپ کرده است که خود آقای مستور بیان میکند که این کنار هم بودن شخصیت ها، کاملاً‏نااگاهه بوده است همانند همان «طراح مدال کنته» که پدر علم کوانتوم است.

اکنون چاپ 25 آن نیز از زیر چاپ در آمده است!و البته قرار بوده از روی ان فیلیمی بسازند که آقای  مستور مخالفت کرده است.

این کتاب از تکنیک های بسیار پیش پا افتاده استفاده کرده است،‏همه اش «من راوی» نه «سیال ذهن»! «من راوی» برای همزاد پنداری خود خواننده است و مارا به پوچی میکشاند.

به هرحال مستور خوب وارد جزئیات شده است اما در ترکیب خیلی جاها لنگ میزند و در قالب داستان دچار ضعف میشود. انگار جملات زیبایی را انتخاب کرده اما نتوانسته در ترکیب جای خوبی بگذارد انها را.

روابط علت و معلولی را زیر سوال میبرد.آنجایی که دوست علیرضا لحظات پایانی عمرش بود چرا به امبولانس زنگ نزدند!!!

  

آقای ....: داستان قوت خاصی ندارد مخصوصاً‏10-15 صفحه ی اول. تلنگر خاصی ندارد مانند حرف رک است نه شَک! اثر منفی دارد. تم داستان ضعیف پیش میرود سایه میخواهد یونس را به سمت دین حرکت دهد. شخصیتهای داستان فقط سوال مطرح میکنند و در پاسخگویی به تضاد میرسند. کل داستان تضادی است بین عقل و منطق و باور درونی و احساسات!

 کسی که دنبال توجیه عقلی است به جواب نمیرسد.یعنی از سمت احساسی به خدا رسیده است. تلقین باعث میشود که بادبادک را ببیند.در داستان میگوید حتماً‏باید یک باور بی پایه ی عقلی باشد تا خدا رو قبول کنیم آنگاه باید بریم سراغ اینکه آیا خدایی میتواند وجود داشته باشد یا خیر. رابطه بین عقل و منطق و احساس دورنی رابطه خاصی ندارد.

 کل خداشناسی را در شنیدن صدای سوسک بیان میکند. بعد هم علیرضا میگوید من نمیتوانم اثبات کنم که آیا واقعاً صدا را شنید یا خیر! تو باید قبول کنی این قضیه را!

آقای چاکری: «مارتین والتز» یکی از تئوریسین های نهیلیسم در اروپاست. او هم سوالهایی را مطرح میکند و حاشیه پردازی میکند که خواننده را از جواب دور میکند و اخر سر تعدادی سوال بی جواب برای خواننده باقی میگذارد.روی ماه خداوند ... شبیه آن کتاب بوده است،حالت گنگی بدون نتیجه بیان میشود. و گرنه خیلی کتاب داریم که از لحاظ دینی و علمی پرسش را خوب مطرح میکند. چرا ان کتاب ها اینقدر به چاپ نرفته است. مطمئنا‏ً علت دیگری دارد این همه فروش از یک کتاب!

جوانهایی که دارند به سمت پوچی میروند و این کتاب را خوانده اند آنرا شبیه فکر خودشان یافته اند.هر چقدر جلوتر میرویم بیشتر با این سوال مواجه میشویم که ایا خدا هست یا نه؟! و به پاسخ هم نمی رسیم. این نوعی ترویج این اندیشه است تا ارائه راه حل آن. در قدیم این گونه نبوده است.

 

آقای واحدی: همین چراها دلیل چاپ این کتاب است. چون عالم ارتباطات گسترده شده است این چراها مانند موج به طور سیال حرکت می کند و گرنه قبل ها هم این سوالات و این چراها وجود داشته است.

البته نمی توان نویسنده ی این کتاب را با آنان مقایسه کرد زیرا او نه تنها مسلمان است که دغدغه ی دین و اثبات خداوند را هم دارد باید دید که آیا موفق شده است یا خیر!

دلیل چاپ های متعدد این کتاب هم نمی تواند مثل آنچه در مورد کتاب های مسئله دار مطرح کردیم این باشد که پشتیبانی خاصی از آن می شود.

آقای فرازی: آقای مستور یک جمله معروفی دارند «ادبیات هیچ کاری برای دنیا نکرده است من جمله من!» این همه ادبیات قوی و کلاسیک چه جنگی را خاموش کرده است؟! کتاب اصلاً‏قهرمان پرور نیست!اسم کتاب هم از جایی گرفته شده که یک خانوم بدکاره با گرفتن دخل یک روز یک راننده تاکسی میگوید از طرف من روی ماه خداوند را ببوس!

اما ازاین جهت کتاب با ارزشی است که پرسش را پررنگ میکند. این پرسش که آیا خداوند وجود دارد یا خیر، پرسشی است قدیمی.خود پرسش را قشنگ مطرح میکند . در ابتدای داستان رک وارد میشود اما سپس با جریانات دکتر پارسا داستان را جذاب میکند.

اما در مورد بحث فیزیک کوانتوم!آقای مستور خود مهندسی عمران خوانده است. «بوهر»‏گفته است هر کسی فیزیک کوانتوم بخواند و تعجب نکند یعنی از آن هیچ نفهمیده است! فیزیک کوانتوم یکی فضای کاملا‏ً احتمالی است!‏وجود ما و دنیای ما و کهکشان ها و ... رادر لایه های احتمالی در تناقضات مطرح میکند.

در نسلی زندگی میکنیم که تعداد پرسش ها بیشتر از جوابهاست. میتوان گفت همانطور که هر کسی جواب بهتری به پرسش ها بدهد قویتر است هر ملتی که پرسش پررنگ تری را مطرح کند نیز قویتر است و ارزش بیشتری دارد.و این یکی از مزایای این کتاب است مطرح کردن یک پرسش مهم!

 

آقای فرازی: مهمترین اصل این نکته است که این پرسش در زبان رمان مطرح شده است. خود اقای مستور دلیل نوشتن این کتاب را این نکته بیان میکنند که زمانی این پرسش برایشان مطرح بوده و این پرسش را تحلیل کرده اند و ماحصل ان این کتاب شده است.

 در خوابگاهها این کتاب رواج بالایی دارد و شاید کتابی که به بچه های غیر دینی معرفی میشد همین کتاب بوده است!به خاطر تلطیف پرسش، تاثیر خوبی داشته است بر انهایی که کمی در دین سست هستند.

آقای ....: ‏مطرح کردن پرسش به خودی خود مشکلی ندارد. محل ایراد جایی است که خواسته است پرسش را پاسخ گوید و این کتاب به عنوان یک کتاب جوابگو مطرح شده است!!!و این نکته حائز اهمیت است که حتما‏ًعده ای از اون جواب گرفته اند.

آقای فرازی:‏ اسم کتاب هم از این قسمت استخراج شده است. ما نمیدانیم آن زن با گرفتن پول هدایت شده است یا نه! این دقیقا‏ً همان قصدی است که نویسنده در پی آن است.آقای مستور یک تیری زده است به صفر و دایره ای ساخته است از قشر دیندار و بی دین! و هدف را،‏وسط این اقشار در نظر گرفته است. چون مذهبی ها کتابهای خاص خودشان را میخوانند و غیر مذهبی ها کتابهای خاص خود را و این وسط گروهی به این کتاب مراجعه میکنند.



نویسنده » هم اندیشان » ساعت 7:0 عصر روز شنبه 87 خرداد 11

ادامه ...

خانوم احمدی: این کتاب سبک خاصی ندارد ترکیبی است از نوشته های محبوب و محاوره ای و ...

کتاب ضعیفی است. اکثرا‌ْ دوستان بعد از یک دور خوندن اون رو به هم پیشنهاد میدهند اما بعد از تفکر و تعقل نظر مثبت خاصی نسبت به آن ندارند.

آقای فرازی:  این کتاب را خیلی ها به  هم پیشنهاد میدهند. حتی اسم کتاب هم اسم مذهبی نیست. من در بار دوم خواندم که عمیق تر هم بود، ‏مرتب به خود یادآوری میکردم که تاثیرات بار اول را فراموش نکنم!این کتاب مانند فیلمهای مورد علاقه ی امروزی تلفیقی است از مدرنیته و معنویت؛ مانند خیلی دور خیلی نزدیک!

اگر سطحی بخوانیم مطمئناً‏این کتاب برایمان زیباتر خواهد بود. نویسنده این کتاب را نوشته تا مسائلی را مطرح کند که زمانی برایش مهم بوده است.

 

آقای ...: اگر کتابی قرار باشد خیلی ها را با دین یا بی دین کند برداشت اشتباهی است. ما نقد میکنیم تا ببینیم به هدف رسیده است یا نه! بالاخره این هم یک تز فکری است!

این کتاب را نباید محکوم کرد فقط باید به این سوال جواب داد که ایا به هدف نویسنده رسیده است یا نه!

 

آقای واحدی: معتقدم نه نگاه مطلق منفی صحیح است نه نگاه مطلق مثبت! در این کتاب باید دید آقای مستور برای چه جامعه ای این کتاب را نوشته است؟ اگر برای یک جامعه ی بی دین و به منظور معتقد کردن آنان به خدا نوشته باشد فرمایش دوستان صحیح است،‏ مطمئنا ایشان موفق نبوده است.  

اما مستور برای جامعه ی خداباور خودمان و برای نسلی این کتاب را نوشته است که با خدا مشکلی ندارد و فقط این شک های کذایی گاهی ذهن و روح او را دچار تنش و استرس می کند. برای نسل جوانی که هیچ زبانی مانند زبان احساسات نمی تواند رویش اثر بگذارد و حوصله ی دنبال فلسفه و برهان و این حرفها رفتن را هم ندارد.  خلاصه اینکه این کتاب یک کتاب استدلالی نیست که توقع داشته باشیم تمام معضلات فکری مردم را حل کند و معمولا کسی هم که دنبال حل اینگونه ای معضلات باشد سراغ این نوع کتاب ها نمی آید.

 نکته دیگر اینکه شما از دیدگاه نقد، کتاب را دوبار یا بیشتر مطالعه می کنید و به این ایرادات می رسید که خیلی از آن ها هم درست هست اما دقت کنیم که معمولا بچه ها به عنوان مخاطبان عادی، یک کتاب را یک بار بیشتر نمی خوانند. در همان یک بار اگر توانست ارتباط بچه هارا با خود حفظ کند و حرفش را به نوع قابل قبول نسبی به آنان بقبولاند موفق است و توانسته آن حس مورد نظر را در دل بچه ها ایجاد کند. ایشان نه فیلسوفند و نه اهل کرامت که انتظار معجزه از کتابشان را داشته باشیم و بخواهیم تاثیر خارجی شگرفی بگذارد. ما بیشتر از این از این کتاب توقع نداریم.

 از کتاب 100 صفحه ای نباید منتظر جواب بود! اما در مجموع در جهت گرایش به خالق موثر بوده است. شناخت خدا از طریق فلسفی کار هر کس نیست. این کتاب موید این نکته است که عرفان بر فسفله غلبه میکند و شهود بر عقل. این کتاب دنبال دو دو تا چهارتا کردن نیست! در مجموع تجربه ی ناموفقی نیست.

یونس دانشجوی دکتری فلسفه است (صفحه ی 23)‏ و جالب است که اصلا رشته فلسفه را انتخاب کرده تا از دین دفاع فلسفی کند اما حالا خودش دچار این توهمات شده است. این ناکارآمدی فلسفه را بیان می کند هرچند فلسف قابل نفی نیست اما به طور زیبایی اشاره کرده است که کلیدها به همان راحتی که درها را باز میکند در را میبندد!!!

امروز دلیل رواج این همه عرفان های الکی و کاذب چیست؟ مسلما عرفان راه میان براست برای شناخت خالق و از آنجایی که عرفان غلبه دارد بر فلسفه در شناخت، عرفانهای جدید ساخته شده است: ‏عرفان بودیسم و کابالا و برزیلی و اوشو و... این گروهها اگر می توانستند با فلسفه بچه ها را به سمت و سوی اهداف خود بکشند مطمئنا کوتاهی نمی کردند اما همین که می بینید با تکیه بر عرفان به دنبال این هستند که جوانها را جذب کنند معنایش این است که با فلسفه نتوانسته اند و اصولا فلسفه در این جهت ناتوان است!

مستور هم به نوعی از شیوه خود آنان بر علیه خودشان استفاده کرده است. ممکن است یکی بگوید می شد از این قوی تر هم کار کرد. این درست اما او شروع کرده است دیگران هم بیایند بهترش را ارائه کنند.

علیرضا می گوید: همه چیز بر اساس تجربه نیست که بر اسلوب یک قواعدی به نتیجه برسی بعضی وقت ها اول باید به اصل ایمان بیاوری تا قاعده ها برایت روشن شود.

یادر صفحه ی 45 وقتی که یونس شروع می کند و انواع بیماری های صعب العلاج را نام می برد، علیرضا میگوید: تو از کجا اسم این همه فرشته را میدانی! این قسمتها اوج احساسات است نسبت به دین. اوج خداباوری است که با زبان ساده ای نظام احسن را بیان میکند که حتی فرشته‌های عذاب هم خوب هستند.

جالب است که حضرت علی علیه السلام نمیگویند آتش جهنم بد است! زیرا اگر اتش جهنم نبود عدل الهی زیر سوال میرفت. یا مثلاً ‏شیطان در این نظام بد است چون اگر نبود عدل در نظام الهی زیر سوال میرفت!

 آنجا که یونس بوی یاسمن های سپید را حس می کند، در حالی که اصلا یاسمنی آنجاها نیست؛ یکک علامت است. بوی فرشته ی مرگ است که آمده است منصور را ببرد. پیشتر هم علیرضا به او گفته بود که حتی می شود بویشان را هم حس کرد.

به نظر من این یک علامت است. ما در زندگی علائم زیادی داریم و خداوند بسیاری از جاها برایمان علامت میفرستد، ‏مهم این است که ما به سمت این علائم برویم!  

وقتی در این کتاب بحث از خدای من یا خدای او و خدای هرکس به طور جدا می شود، معنایش این نیست که خداها با هم تفاوت دارند. معنایش این است خداوند متعال که یکی است برای هرکس به مقدار باورش در زندگی او تاثیر دارد.

در روایتی از امام معصوم(ع) داریم که جایگاه تو پیش خدا همان جایگاه خداست پیش تو! یعنی همان حرف علیرضا که میگوید به اندازه ی اعتماد تو به خدا،‏ خدای تو میتواند کاری برای تو انجام دهد.

اگرچه هستی خدا ربطی به ایمان ما ندارد اما احساس این هستی ارتباط مستقیم با اعتقاد ما دارد!

روایت قدسی داریم که خدا میفرماید: بنده ی من،‏از من اطاعت کن تا مثل من به هر چه میگویم «کن»، «فیکون»،تو هم اینگونه شوی.

 

اما یک نکته هم در مورد ساختار داستان دارم و آن اینکه به نظر من نقطه ی پایانی داستان همان جایی باید باشد که وقتی سایه آن حرف ها را می زند و در را می بندد یونس در را می بوسد. بیشتر از این‏لزومی نداشت بیشتر از این ادامه یابد. اما این یک خصلت است در روایت های ما چه در فیلم و چه در رمان و داستان و .. که آخرش را بدجور تمام می کنیم و گویا دیگر جوصله مان سر می رود. به نظر من اوج خداباوری یونس همان نقطه است و کش دادن آن و ختم کردنش به پارک و بادبادک ها یک مقدار مصنوعی کرده است تم داستان را..

حالا یک سوال اساسی،‏دکتر برای چه خودکشی کرد؟

آقای فرازی: ظرف دکتر پارسال گنجایش ان عشق را نداشت.

آقای ...: خلائی هست که با هیچ چیز پر نمیشود مگر با یک نگاه ماورایی. شاید چیزی که باعث خودکشی شد همون خلا بود.

آقای چاکری: از بین رفتن امید در دکتر پارسا.

 

آقای واحدی: دکتر پارسا دنبال این بود که به مفاهیم انسانی کمیت بدهد اما کم آورد. نمی شود تمام مفاهیم را مخصوصا‏ً مفاهیم معنوی و الهی را کمیت‌دار کرد و همه را در مقیاس دید و برایشان خط کش تعیین کرد. دیدید که خط کش هم در این داستان خیلی مورد تاکید نویسنده قرار گرفته بود. بنابراین به نظر من انگار وجود مهتاب فقط یک برای جذابیت داستان بود و ربطی به اصل قضیه نداشت. یعنی عدم حضور مهتاب هیچ گره کوری در داستان ایجاد نمی کرد کما اینکه حضورش هیچ گرهی را باز نکرده است. اما خب داستان بدون عشق زمینی هم شاید مخاطبان زیادی نداشته باشد.. نمی دانم

 

در پایان و به عنوان حمع بندی عرایضم معتقدم  نسل «روی ماه خداوند را ببوس» و مخاطبان مصطفی مستور، یک بار این کتاب را میخوانند و این دقت های موشکافانه ی این جلسه را ندارند و لازم هم نیست داشته باشند. بنابراین و بدون شک این کتاب، تاثیر مثبت خودش را خواهد گذاشت. از این رو ضمن پذیرفتن بعضی از اشکالات محتوایی و ساختاری و گاهی دستپاچگی در کتاب، می توان گفت که مستور در کار خود ناموفق نبوده است و بر  عکس موفقیت نسبی هم داشته است.

 پ.ن. به دلیل طولانی شدن این جلسه،وقت نشد اسامی دوستان رو بپرسیم ....من متاسفانه اسم افرادی رو که جدید بودند توی این جلسه،بلد نبودم و فقط نقل قول کردم!

دوستانی که در جلسه حضور داشتند لطفاً‌هرجای مطلب درست بیان نشده بود را در کامنتها بیان کنند تا در اسرع وقت اصلاح شود.

 



نویسنده » هم اندیشان » ساعت 7:0 عصر روز شنبه 87 خرداد 11