در ابتدای جلسه آقای امینی با بیان مقدمه ای در باره ی وهابیت، به تعدادی از روایات ساختگی که اساس اعتقادی آنها را تشکیل می دهد اشاره کرد. با تشکر از ایشان که زحمت تهیه این روایت ها را کشیده است، بعضی از این روایات در خلال مباحث زیر مورد استفاده قرار گرفته است.. البته دوستان می توانند برای دیدن کامل روایاتی که ایشان جمع آوری کرده اند اینجا را کلیک کنند...
حاج آقا واحدی:
دیدگاه وهابی ها در عرصه ی اعتقادات:
ـ عقیده به جسمانیت خدا
ابن تیمیه در کتاب هایش به دروغ ادعا می کند که هیچ یک از سلف صالح نگفته است خدا در عرش نیست و نسبت همه ی مکان ها به او یکی است. و نیز کسی نگفته است که او قابل اشاره ی حسی نیست. نازل شدن خداوند هر شب به آسمان دنیا جزء احادیث معروف و از احادیث ثابت در نزد عالمان حدیث است.
او می نویسد: در کتاب خدا و سنت رسول اکرم صلی الله علیه وآله و سلم و همچنین در گفتار سلف (صحابه) و پیشوایان دینی نیامده که خداوند جسم نیست و صفات او از جسمانیت و عرض بودن منزه است. (التأسیس فی ردّ أساس التقدیس: ج 1 ص 101)
ابن تیمیه می گوید: خداوند هر شب تا طلوع فجر هر طور که بخواهد به آسمان دنیا فرود می آید و می گوید: آیا کسی هست که مرا بخواند و من اجابتش کنم؟ و آیا طالب مغفرتی هست که او را ببخشم؟
و پس از نقل مطلب فوق می نویسد: « فمن أنکر النزول أو تأوّل فهو مبتدع ضالّ » یعنی: هر کس فرود آمدن خدا را به آسمان دنیا انکار یا توجیه کند بدعت گذار و گمراه است (مجموعة الرسائل الکبری، رساله یازدهم: 451)
و آن وقت همانطور که در جلسه پیش از قول ابن بطوطه نقل کردم وی بر بالای منبر گفت: « إنّ اللّه ینزل إلی السماء الدنیا کنزولی هذا » یعنی: خداوند همچنان که من از پلّه این منبر فرود می آیم به آسمان دنیا فرود می آید. او این را گفت و سپس یک پلّه پایین آمد. (رحلة ابن بطوطة: 113)
از نظر ما اعتقاد به جسمانیت خداوند در واقع محدود دیدن خداست. زیرا جسم در هر شرایطی محدود است و این خاصیت اجسام است که محدود باشد. این برداشت و اعتقاد آنان از جمود بر ظواهر الفاظ نشأت می گیرد؛ یعنی اینکه خدا از استقرار خویش بر عرش سخن می گوید یا از دست و صورت و پای خدا صحبت می شود اینان بر این باورند که این ها در معانی واقعی شان به کار رفته و دلیلی ندارد که بر معانی دیگری حمل شود.
آیا این محدود دانستن خداوند نیست که جایگاه او را فقط بالای سر و در آسمان ها دانست ؟ هیأت عالی افتای سعودی به عنوان بالاترین مرجع دینی وهابیت در جواب این سوال که از نظر شرعی حکم کسی که معتقد است خداوند همه جا وجود دارد چیست؟ و چگونه می شود به او پاسخ داد؟ چنین اظهار نظر کرده است: عقیده ی اهل سنّت این است که خداوند بالای عرش قرار گرفته و در درون جهان نیست بلکه خارج از این عالم می باشد. و دلیل بر علوّ خداوند و بالا بودن او از مخلوقات، همان نزول قرآن از طرف اوست، و مسلّم است که نزول همواره از بالا به پایین صورت می گیرد؛ همانطوری که در قرآن نیز آمده است: (وَأَنزَلْنَآ إِلَیْکَ الْکِتَـبَ بِالْحَقِّ ...): ما قرآن را به سوی تو به حق نازل نمودیم.
بعد به این روایت استناد می کنند: رسول گرامی صلی الله علیه وآله وسلم از کنیزی که صاحبش می خواست او را آزاد کند پرسید: خداوند کجاست؟
وی پاسخ داد: در آسمان هاست.
حضرت پرسید: من، چه کسی هستم؟
پاسخ داد: پیامبر خدا.
آنگاه حضرت به صاحب آن کنیز فرمود: او شخص با ایمانی است، و می توانی وی را در راه خدا آزاد نمایی.
هیأت عالی افتای سعودی چنین ادامه می دهد: هر کس معتقد باشد که خداوند همه جا هست، قائل به حلول و دخول خداوند در درون عالم شده است. باید به چنین فردی با دلیل ثابت کرد که خداوند بر بالای عرش قرار دارد و خارج از جهان ما می باشد. اگر وی این حرف را نپذیرفت کافر و مرتدّ و خارج از اسلام است. (فتاوی اللجنة الدائمة للبحوث العلمیّة والإفتاء: 3/216 ـ 218)
سیوطی می نویسد: زنی خدمت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم ) رسید و گفت: دعا کن خداوند مرا وارد بهشت سازد.
رسول گرامی، خدا را به عظمت یاد کرد و فرمود: کرسی خداوند سراسر آسمان و زمین را فرا گرفته است و هنگامی که خداوند بر روی کرسی قرار می گیرد، در اثر سنگینی حق، از کرسی ناله ای همانند ناله بچه شتر بلند می شود. (الدر المنثور ج 1 ص 328. قال الهیثمی: رواه البزار ورجاله رجال الصحیح . مجمع الزوائد ج 1 ص 83. وقال أیضاً: رواه أبو یعلی فی الکبیر ورجاله رجال الصحیح غیر عبد اللّه بن خلیفة الهمذانی وهو ثقة. مجمع الزوائد ج 10 ص 159.)
ـ عقیده به رویت خدا
از پیغمبر حدیث نقل می کنند که همانطور که شما ماه را می بینید خدا را هم می توانید ببینید.
و این هم روایتی دیگر: خداوند در قیامت به صورتی غیر از صورتی که مردم میشناسند نزد آنها میآید و میگوید: من پروردگارتان هستم. گویند: از تو به خدا پناه میبریم. ما همینجا میمانیم تا پروردگارمان بیاید؛ زیرا چون بیاید ما او را خواهیم شناخت.
آنگاه خدا به صورتی که میشناسند میآید و میگوید: من پروردگار شما هستم.
آنها قبول می کنند و می گویند: درست است تو پروردگار مائی.
و در روایتی دیگر خداوند میفرماید: آیا بین شما و خداوند نشانهای هست که به وسیله ی آن او را بشناسید؟ گویند: آری، ساق. و خدا ساق خویش را آشکار میکند. ( صحیح بخاری، ج 6، ص 198، تفسیر سوره نون و القلم، وج 9، ص 156 و 159، کتاب التوحید، باب وکان عرشه علی الماء. صحیح مسلم، ج 1، ص 164 و 168، کتاب الایمان، باب معرفة طریق الرؤیة، باب 81، ح 299 و 302
بد نیست در اینجا نگاهی به اعتقادات شیعی در این مجال داشته باشیم که از زبان امام هشتم حضرت رضا علیه السلام نقل شده است: در باب سی و دوم اصول کافی با عنوان: «باب فی ابطال الرّؤیة» 12 روایت نقل آمده است که در آنها مسأله ی دیده شدن خدا با صراحت رد شده است. صفوان بن یحیی میگوید: أبو قرّة محدّث ـ از محدّثین اهل سنّت ـ از من خواست که از إمام رضا علیهالسلام برایش وقتی بگیرم. چون حضرت به او اجازه فرمودند، سؤالاتی از حلال و حرام و احکام نمود تا آنکه از توحید پرسید و گفت: برایمان روایت شده که خدا دیدن خود و سخن گفتن با خود را بین دو پیامبر تقسیم کرد. کلام و صحبت را به موسی علیهالسلام و دیدن را به محمّد صلیاللهعلیهوآله عطا کرد (سنن ترمذی، ج 5، ص 368، کتاب تفسیر القرآن، باب 53، ومن سورة والنجم، ح 3278.) إمام رضا علیهالسلام فرمود: پس چه کسی از جانب خدا برای جنّ و انس خبر آورد که: «لا تُدْرِکُهُ الاَْبْصارُ» و «لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْما» و «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیءٌ» ؟ آیا او محمّد صلیاللهعلیهوآلهوسلم نبود؟
گفت: آری.
فرمود: چگونه میشود که مردی به دیگران بگوید من از جانب خدا آمده ام و آنها را به امر خدا به سوی او بخواند و بگوید که: «لا تدرکه الابصار» و «لا یحیطون به علما» و «لیس کمثله شیء» ولی بگوید که من او را دیدم و به او احاطه ی علمی پیدا کردم و او به صورت بشر است؟ آیا حیا نمیکنید؟ بیدینها هم نتوانستند به او اینگونه إشکال کنند که از جانب خدا چیزی میآورد ولی خودش خلاف آن را میگوید.
أبو قرّه گفت: در قرآن آمده است: و لقد رآه نزلة أخری
إمام رضا علیهالسلام فرمود: دنباله ی این آیه معلوم میکند که آن حضرت چه دید. دنباله ی آیه می فرماید: «ما کذب الفؤاد ما رأی» یعنی قلب او آنچه را که چشمش دید دروغ نپنداشت. سپس در ادامه بیان میکند که آن حضرت چه دید. میفرماید: «لقد رأی من آیات ربّه الکبری» یعنی آیات بزرگ خداوند را دید و آیات خدا غیر از خود خداست.
أبو قرّه گفت: پس تو این روایات را تکذیب میکنی؟
أبو الحسن علیهالسلام فرمود: وقتی روایات، مخالف قرآن باشد آن را تکذیب میکنم. آنچه مسلمانان بر آن اتفاق نظر دارند این است که احاطه ی علمی به خدا ممکن نیست و هیچ چشمی او را درک نمیکند و چیزی شبیه او نیست.
ـ عقیده به وجود اعضا برای خدا:
وهابیون بر این باورند که آنچه در آیات و احادیث در باره ی صفات خدا به کار رفته است ـ مانند ید، وجه، ساق، بصر و ... ـ همه صفات حقیقی خداست و نباید اینها را به کنایه، استعاره و مجاز حمل نمود.
ابو بکر بن عربی می گوید: فردی که مورد وثوق من بود نقل کرد که ابو یعلی ـ امام و پیشوای ابن تیمیه ـ می گوید: در باره ی خدا هر عضوی را جز ریش و عورت اثبات خواهم کرد. (العواصم من القواصم: 210، الطبعة الحدیثة: 2/283، دفع شبه التشبیه بأکف التنزیه لابن الجوزی: 95، 130 ـ الهامش)
از هیأت افتای سعودی در باره ی صفت هروله سؤال شد. آن هیأت چنین پاسخ داد: صفت هروله (دویدن) خدا در حدیث قدسی که بخاری و مسلم آن را نقل کرده اند آمده است؛ آنجا که خداوند فرموده است: اگر بنده ای یک وجب به من نزدیک شود من یک ذراع به او نزدیک خواهم شد و اگر او یک ذراع به طرف من بیاید، من به قدر فاصله ی دو دست (بیش از یک متر) به او نزدیک خواهم شد و اگر او قدم زنان به طرف من بیاید من دوان دوان به طرف او خواهم رفت. (فتاوی اللجنة الدائمة للبحوث والإفتاء: 3/196، فتوی رقم 6932)
بن باز مفتی أعظم سابق عربستان در پاسخ به استفتائی این چنین نوشته است: آن چه از صورت و دست و چشم و ساق و انگشت، برای خداوند در کتاب و سنت صحیح آمده است قابل قبول است و نظریه ی اهل سنت بر آن استوار است و همچنین است نزول حق از عرش به آسمان عالم ماده و هروله و دویدن که در احادیث صحیح وارد شده و رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم این صفات را برای خداوند به آن گونه ای لایق او می باشد، اثبات نموده است. (فتاوی بن باز: 5 / 374)
ابو هریره می گوید: یقال لجهنّم: هل امتلأت؟ و تقول: هل من مزید؟ فیضع الربّ تبارک وتعالی قدمه علیها فتقول: قطّ قطّ ( صحیح البخاری: 6/48، و/224)
یعنی: در قیامت هر چه از گنهکاران را وارد جهنّم می کنند پر نمی شود. به او گفته می شود: آیا پر شدی؟ می گوید: بیشتر بفرستید که باز هم جا دارم. آنگاه خداوند تبارک و تعالی پای خود را درون جهنّم می گذارد و جهنم پر می شود و می گوید: دیگر بس است.
باز هم أبو هریره از پیامبر صلیالله علیهو آله نقل میکند که چون خداوند از آفرینش فارغ شد رَحِم برخاست و کمر خدا را گرفت. خدا گفت: دست بردار.
گفت: این مکان جایی است که باید از بریده شدن (قطع رحم) به تو پناه آورد.
خدا گفت: آیا راضی نمیشوی که هر که با تو وصل کرد من با او وصل کنم و هر که تو را قطع کرد من با او قطع کنم؟
گفت: بلی ای پروردگار من. (صحیح بخاری، ج 6، ص 167، تفسیر سوره محمّد ص)
ـ نسبت کفر دادن به هر کسی که اعتقاداتشان را قبول ندارد
از نظر ما (شیعه ) و بسیاری از مذاهب دیگر کسی که بگوید اشهد ان لا الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله مسلمان به حساب می آید و پاک است و جانش هم در امان است؛ حتی اگر بدانیم در دل اعتقاد ندارد. اما وهابی ها معتقدند حتی اگر اظهار اسلام هم بکند همین که بر خلاف اعتقاد شیخ الاسلام ابن تیمیه نظری داشته باشد کافر است. زیرا ممکن است که دارد تقیه می کند و از ترس کشته شدن خود را مسلمان جا می زند. ملاک مسلمان بودن یا کافر بودن از نظر آنان، مخالفت یا موافقت با ابن تیمیه است نه پیروی یا مخالفت با قران و حدیث و چهارچوبی که پیامبر اسلام معرفی کرده است.
و از طرفی معتقدند که کفر و کژی در دین جز با شمشیر حل نمی شود و از همین رو برای کشتن مسلمانانی که از نظر آنان از دین خارج شده اند، اهمیتی فوق العاده دارند. در حمله ی سعود اول به کربلا طی یک روز بیست هزار شیعه را فقط به جرم اینکه زیر قبه امام حسین نماز می خوانند و بت پرست هستند، کشته شدند.
البته در باره ی اعتقادات آنان مطلب فراوان است. دیدگاه های آنان در زمینه ی امامت، تقیه، سنت و بدعت، بدا، برداشت غلط از توحید عبادی و قاطی کردن آن با تعظیم و تکریم اولیای الهی، توسل، تبرک جستن از مقابر و زیارتگاه های بزرگان و ... که ما به همین مقدار اکتفا می کنیم و در ادامه تنها به یک موضوع اشاره می کنیم و می گذریم.
ـ بغض و عناد نسبت به امیر مومنان علیه السلام
یکی از عمده ترین دیدگاه های طرفداران و پیروان شیخ الاسلام ابن تیمیه، بغض و کینه نسبت به امیرمومنان علی علیه السلام و خاندان عصمت و طهارت است. این بغض و نفرت هرچند در ظاهر نمود نداشته باشد اما در لابلای کتاب ها و نظریاتشان به خوبی مشاهده می شود. اینک با عرض معذرت به ساحت امام متقین و امیر مومنین، خاندان عصمت و طهارت، امام زمانمان، همچنین شیعیان دلسوخته و شما خوانندگان گرامی به برخی از گفته های ابن تیمیه در باره ی علی علیه السلام نگاه می کنیم:
ـ علی در هفده چیز به خطا رفته و در آن ها با نص قرآن مخالفت کرده است.
ـ علی از آن هنگامی که به خود آمد فردی شکست خورده بود. او چند بار سعی کرد خلافت را در دست بگیرد اما نتوانست. جنگ های علی هم برای به دست آوردن ریاست بود نه برای دیانت.
ـ ابوبکر در حالی که فردی مسن بود و می دانست چه می گوید ایمان آورد؛ ولی علی کوچک بود که اسلام آورد و اسلام طفل صحیح نیست.
ـ دلیل اینکه مسلمین از سخنان علی بن ابی طالب چیزی اخذ نکرده اند این است که سخنان دیگر صحابه با قرآن و حدیث پیامبر مطابقت بیشتری داشت.
ـ در روایت صحیحی از علی نقل شده است که گفت: روزی رسول خدا من و فاطمه را برای نماز صبح صدا زد و فرمود: آیا برای نماز برنمی خیزید؟ من گفتم: ای رسول خدا! جان های ما دست خداست و اگر او بخواهد بر می خیزیم.. پیامبر برگشت و این آیه را می خواند: بیشترین کار انسان بر پایه ی جدل است.
ـ کسی از کفار نیست که با علی دشمن باشد.
ـ هر خبری که که در آن از فضایل علی در جنگ ها نقل شده است، دروغ محض است.
ـ حدیث انا مدینة العلم و علی بابها از جعلیات است.
این در حالی است که بسیاری از صحابه و راویان مورد قبول اهل سنت مانند ابن عباس، جابربن عبدالله، ابن مسعود، حذیفه، ابن عمر، انس بن مالک و حتی عمرو عاص و ... به صحت آن اقرار کرده و آن را نقل کرده اند.
ـ علی علم خود را از ابوبکر گرفته است.
بدتر از اینها که نقل کردم این گفته ی ابن تیمیه است که دیگر اوج خباثت و دشمنی او با علی در آن موج می زند. می دانیم که خداوند در آیه 55 سوره ی مائده که به آیه ی ولایت معروف شده است می فرماید: سرپرست شما خداست و رسول او و مومنانی که در حال رکوع صدقه می دهند.
شیعه اجماع دارد که این آیه در مورد امیر مومنان علیه السلام نازل شده است. گروه بسیاری از دانشمندان اهل سنت مانند خطیب بغدادی، سیوطی، قاضی ایجی، جرجانی و قوشجی نیز در این که این آیه در مورد امیر مومنان نازل شده است، ادعای اجماع کرده اند. اما ابن تیمیه چنین می گوید: گروهی از دروغگویان حدیثی را جعل کرده و گفته اند: این آیه در باره ی علی نازل شده است که انگشتر خود را به مسکین داده است؛ در حالی که به اجماع علمای علم حدیث چنین مطلبی دروغ آشکار است. علمای علم حدیث بر عدم اختصاص این آیه به علی بن الی طالب اجماع دارند و اصلا علی در حال نماز انگشتری صدقه نداده است و این داستان، دروغی بیش نیست که دروغگویان جعل کرده اند.
ـ عدم اعتقاد به شفاعت:
آنان بر این باورند که هیچ کس حتی پیامبر هم بعد از مرگ هیچ کاری نمی تواند انجام بدهد و لذا انتظار اینکه کسی واسطه ی برآورده شدن حاجات ما نزد خدا شود، یک نوع شرک و خروج از دین واقعی اسلام است.
این در حالی است که قرآن خطاب به پیامبر می فرماید: ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جاؤوک واستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما
یعنی: اگر گناهکاران نزد تو بیایند و ـ به واسطه ی تو ـ از خدا طلب توبه کنند و تو نیز برایشان استغفار کنی خواهند دید که خداوند بخشنده و رحیم است.
معتقدند صدا کردن، استمداد از غیر خدا و مخاطب قرار دادن غیر خدا کفر است. یعنی اگر بگوییم "یا رسول الله" کفر است زیرا توسل به غیرخدا حتی اگر صالح هم باشند، یعنی او را در عرض خدا قرار داده ایم و او را پرستیده ایم و این به معنای شرک است.
سوال:(آقای صفدری) یعنی اگر من به خدا بگویم من را ببخش نمی بخشد که نیاز به واسطه و شفیع داشته باشیم؟ یعنی واسطه قرار دهیم ما را قبول می کند؟
حاج آقا واحدی: یکی از دوستان: این بسیار طبیعی و روشن است که خدا مقربانی دارد؛ کسانی هستند که به دلیل عبادت بیشتر و عواملی مختلف در نزد خدا مقرب تر و نزدیک ترند و خداوند به آنها بیشتر توجه دارد و در درگاه خدا ارج بیشتری دارند. خود خدا هم در قرآن می فرماید: "وابتغوا الیه الوسیله" یعنی برای رسیدن به خدا وسیله بجویید. مطمئنا این وسیله چیزی نیست جز همین اولیا که آبرویشان نزد حضرت حق به حدی است که خدا بر خواسته هایشان دست رد نمی زند. ما خدا را به مقربانش قسم می دهیم و آنها را واسطه ی فیض قرار میدهیم نه اینکه خود آنها را فیاض بدانیم و از خدا مستغنی شویم.
آقای صفدری: خدا نمی گوید وسیله بیاور. میگوید بخوان مرا تا اجابت کنم.نمی گوید وسیله بیاور؟
یکی از دوستان: گاهی یک خواسته ای داریم از بزرگی. دنبال کسی می گردیم که در نزد او چهره ی خوب و احترامی داشته باشد. اینطور مطمئناً به خواسته ات می رسی.
آقای صفدری: یعنی ممکن است خدا اجابت نکند؟ اگر اینطور است چرا فرموده بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را؟
حاج آقا واحدی: آیا خداوند حق دارد که اجابت نکند؟ یا نه وظیفه ی اوست که اجابت کند؟ به یقین خداوند می تواند به خاطر گناهانمان به دعای ما ترتیب اثر ندهد اما وقتی شما پیغمبر و انسان های صاحب احترام را واسطه قرار می دهی موضوع می تواند فرق کند و خداوند از حق خود بگذرد.
آقای شیر علی: رحمانیت خدا به همه اعطا شده و رحیمیت خدا خاص بندگان مومن است. بنابراین وقتی قرار است خداوند اضافه بر حقت به تو بدهد، یا باید ظرف وجودیت بزرگ باشد یا باید از شخص بزرگی مدد بجویی. مراجعه به اشخاص بزرگ صرفا ًهمین طور است که دستت را بگیرند و بالا ببرند.
آقای صفدری:ضمن اینکه پاسخ آقای شیرعلی تا حدودی قانع کننده است اما سایر پاسخ ها عقلی نیست و تنها با تکیه بر نقل است.
حاج آقا واحدی: بحث شفاعت بحث عقلانی نیست. شفاعت جزء اصول دین نیست که لازم باشد عقلانی اثبات شود. اصولی عقلائی هستند که بدون منبع اثبات شود مثل ذات خدا. اما توسل برخواسته از آموزه های دینی ماست. هم در قرآن موضوع شفاعت پذیرفته شده است و هم در روایات اسلامی. مثلا در قرآن از زبان بچه های حضرت یعقوب ـ بعد از اینکه دستشان رو شد ـ می گوید که نزد پدر آمدند و گفتند: پدر ! برای ما نزد خداوند استغفار کن! خب آیا نمی توانستند خودشان توبه کنند و به پدر چشم نبندند؟ یا همان آیه ای را که در ابتدای بحثم خواندم و آیات دیگر و همینطور روایاتی که این موضوع را اثبات می کند. روایات صحیح و معتبری هست که توسل را قبول دارد و حتی بر آن تاکید می کند. از امام صادق نقل است که فرمود: لن تنال شفاعتا من استخف بالصلاة یعنی شفاعت ما اهل بیت شامل کسی که نمازش را سبک بشمارد نخواهد شد. اصلا این دعاهای وارد شده از امامان معصوم که خودشان یاد داده اند اینگونه دعا کنید و هنگام گرفتاری خدا را به محمد و آل او بخوانید آموزه های دینی است که موضوع توسل وشفاعت را روشن می کند.
این اختصاص به شیعه ندارد و سایر مذاهب اسلامی هم آن را قبول دارند که می توان برای برآورده شدن حاجات از جمله درک مغفرت حضرت حق به اولیای الهی متوسل شد و آنان را واسطه قرار داد. در تفسیر زمخشری (که خود از اهل سنت است) می گوید توسل به اولیای الهی جایز است. بنابراین در میان مذاهب اسلامی این تنها وهابیت است که این را قبول ندارند و سرسختانه با آن مخالفت می کنند. آنها توسل را شرک می دانند و کسی را در عرض خدا قرار دادن می شمارند در حالی که این رابطه ی طولی است. از نظر وهابی ها عبادت خالصانه یعنی فقط "یا الله" گفتن و اگر "یا رسول الله" بگویی شرک است!
سوال: آیا واقعا خدا را نمی توان دید؟ اگر نه، پس این همه آیه و حدیث که در مورد دیدن خدا هست چیست؟ روز قیامت چطور؟
آقای درخشنده: حدیث داریم از حضرت علی که پرسیدند خدا را می بینی؟ گفت: من خدایی را که نبینم عبادت نمی کنم!
حاج آقا واحدی: خداوند را می شود دید اما نه با چشم سر که با چشم دل. خیلی از اولیا خداوند را در همه چیز می بینند در یک برگ گل و در یک قطره باران و .. خداوند را می شود در نشانه ها و آیاتش دید. مسلما دیدن با دیدن فرق می کند و شیعه به هیچ وجهی قبول ندارد که می شود خدا را با چشم سر دید.
وجوه یومئذ ناضره الی ربها ناضره. این آیه ی قرآن است که در مورد مومنان در روز قیامت یا در بهشت می گوید که آن روز چهره هایشان بشاش است و دارند به خدا نگاه می کنند. اختلاف ما و وهابیت سر همین است. آنها می گویند خدا دیدنی است و ما می گوییم این تعبابیر استعاره ای است. آیا یدالله مبسوطه واقعا به معنای این است که خدا دست دارد که دستش هم گشاده است؟ در صنایع ادبی و ادبیات عرب این خیلی مصطلح است که مضاف را حذف می کنند. مثلا در قرآن هست که "واسئل القریه" یعنی از آبادی سوال کن. خب آیا واقعا آبادی و روستا سوال کردنی است؟ می شود از در و دیوار آبادی سوال کرد؟ همه اهل ادبیات چه مسلمان و چه کافر می گویند اینجا یک مضاف که "اهل" باشد حذف شده است؛ یعنی واسئل اهل القریه؛ یعنی از اهل روستا سوال کن.
بنابراین "یدالله مبسوطه" یعنی دست رحمت خدا گشاده است. دیدن خدا در روز قیامت یعنی دیدن مهربانی خدا و محبت او به بندگان مومنش و ...
هرگز نمی توان بر ظاهر کلمات آن هم در کلام عرب که صنایع ادبی، استعاره، کنایه، ضرب المثل و این قبیل زیبایی های زبانی به شدت در آن رایج است حکم کرد. تازه این مربوط به کلام انسان است در کلام خداوند که موضوع از جهات مختلف پیچیده تر می شود و به خاطر همین است که می گوییم تفسیر به رای نکنیم و به برداشت سطحی خود از قرآن اکتفا نکنیم. خود قرآن می گوید: لا یعلم تاویله الا الله والراسخون فی العلم یعنی جز خداوند و عالمان استخوان خرد کرده، کسی تاویل و معنای قرآن را نمی داند.
بنابراین برای فهم قرآن باید به کسانی رجوع کنیم که به علم الهی دسترسی دارند و به عالم بالا یعنی مبدأ آن متصلند.
در جلسه ی پیش گفتیم که پیغمبر اکرم فرمود: آگاه باشید که من به اندازه ی این کتاب (قرآن) وحی آسمانی دریافت کرده ام که در قرآن نیست.. به خاطر همین است که ما معتقدیم تو نوع وحی بر پیامبر اکرم نازل می شده است: وحی قرآنی که همین قرآن است و هم معنی و مفهوم و هم لفظ از ناحیه ی خداوند بوده است و رسول گرامی اسلام حتی یک حرف هم در آن کم یا زیاد نکرده است. ونوع دوم وحی غیر قرآنی است که معنی و مفهوم از سوی خداوند بر رسول اسلام وحی می شده و لفط و عبارت توسط آن حضرت شکل می گرفته است. حدیث قدسی نمونه ی وحی غیر قرآنی است که معنی از سوی خدا بوده اما کلام و ترکیب عبارت از ناحیه ی پیامبر اکرم.
راسخون فی العلم کسانی هستند که در کنار پیغمبر بودند و انواع آموزش ها را از پیامبر دریافت کرده اند و حتی زوایای خاصی را آن حضرت به آنان یاد داده اند که شاید ضرورت نداشته است در آن شرایط همه ی مسلمانان آن را فرا بگیرند یا بر آن آگاه گردند. در روایات ما هست که پیامبر اکرم مطالبی را بر امام علی دیکته می کردند و ایشان آنها را تمام و کمال نوشتند و در کتابی به نام جامعه گرد آوری کردند. این کتاب نزد امامان معصوم ما بوده و از یکی به دیگری می رسیده تا امروز که همه آن نزد امام عصر است.
اسلام سلیقه ای و گزینشی نیست و یک بسته ی نرم افزاری است. نمی توان به یخشی از این نرم افزار عمل کرد و بخشی را رها کرد و قبول نداشت. در اسلام "نومن ببعض و نکفر ببعض" نداریم. باید همه چیز را در کنار هم و با هم دید و بدانها عمل کرد. این بسته مرکب است از قرآن و احادیث پیغمبر و راسخون فی العلم که ائمه هستند. همان هایی که خود پیامبر معرفیشان کرد که انا مدینه العلم وعلی بابها.
در اعتقادات وهابیون جمود به ظاهر الفاظ و عدم اعتقاد به تفسیر و تاویل قرآن به شدت جریان دارد. و تازه ما را هم متهم می کنند که کافر هستیم چون اهل تاویل هستیم و تنها به ظاهر الفاظ تمسک نمی کنیم.
مرجع عالیقدر شیعه مرحوم آیه الله العظمی آقای حکیم در سفری به عربستان با عبدالله بن باز ملاقاتی داشتند. عبدالله بن باز مفتی اعظم عربستان، از وهابی های به شدت متعصبی بود که همین چند سال پیش مرد. در تعصب او همین قدر بس که از وی چنین نقل شده است: چهل سال در مدینه زندگی کردم اما افتخار می کنم که حتی یک بار هم به پیامبر سلام نکردم.
زیراهمانطور که گفتیم آنها معتقدند که پیامبر هم یکی مثل سایر انسان هاست و هیچ امتیازی بر آنان ندارد و هر چه هست خدا هست و بس. اگر پیامبر حرمتی هم داشته باشد مربوط به زمان حیاتش هست و گرنه وقتی که می میرد دیگر کاری از دستش بر نمی آید.
بگذریم.. در این دیدار بن باز به ایراداتی که بر شیعه داشتند پرداخته بود و به شدت با موضوع تاویل و اعتقاد به باطن قرآن مخالفت کرده و به مرحوم آقای حکیم تندی کرده بود.
آقای حکیم که می دانستند با این مرد نمی شود اینطور صحبت کرد و باید با منطق خودشان جوابش را داد، رو به بن باز که کور بود فرموده بودند: ما در قرآن آیه ای داریم که هر کس در این دنیا کور باشد در روز قیامت هم کور به محشر وارد می شود. بنابراین شما که در این دنیا کور هستید روز قیامت هم کور محشور می شوید.
بن باز گفته بود: نه.. اینطور نیست؛ معنای این آیه این است که کسی که ایمان ندارد و چشم بصیرت ندارد در آخرت کور محشور می شود و منظور چشم واقعی و چشم سر نیست.
آقای حکیم گفته بودند: خب معنای تاویل همین است. یا باید این را قبول کنید و با باید بپذیرید که شما روز قیامت هم کور خواهید بود.
دیدگاه وهابی ها در عرصه ی احکام
محمد بن ابو زهره نویسنده ی معروف مصری در توصیح دیدگاه های وهابیون چنین می گوید:
ـ بر خلاف ابن تیمیه که دایره ی مسایل عبادی را تنگ تر کرده است، وهابیان بعضی از امور عادی را خارج از اسلام دانسته اند و به این مناسبت دخانیات را حرام اعلام کردند و در تحریم آن سخت گیری به خرج دادند و عوام وهابی کسی را که دود بکشد همانند مشرکین می دانند که ایشان از این جهت مانند خوارج هستند که هر کس را مرتکب گناه بشود کافر می دانند
ـ وهابی ها در ابتدای امر قهوه و امثال آن را حرام کردند اما امروزه در آن سهل انگاری می کنند.
ـ وهابی ها به دعوت و تبلیغ اکتفا نکردند بلکه بر روی مخالفان خود شمشیر می کشیدند و می گفتند با بدعت ها می جنگیم.
ـ وهابی ها هر ده و شهری را که تسخیر می کردند به ویرانی ضریح ها و قبور می پرداختند. از این روی پاره ای از نویسندگان اروپایی به آن ها « ویران کنندگان معابد » لقب داده اند.
ـ وهابیان به امور کوچکی پرداختند که طبق عقیده ی خود آن ها هم نه بت پرستی بود و نه مقدمه ی بت پرستی؛ از جمله ی این امور عکاسی بود که به حرمت آن فتوی داده شد ولی حاکمانشان قبول نکردند.
ـ وهابی ها مفهوم بدعت را به طرز غریبی وسعت دادند تا جایی که پرده بستن به روضه ی شریف نبوی را هم بدعت دانسته اند.
گفتنی است مسأله ی عکاسی در گفتار ابو زهره به عنوان مثال ذکر شده است؛ زیرا آنان در ابتدای امر با هر نوع پدیده ی جدید و دگرگونی در زندگی مانند تلگراف، تلفن، دوچرخه، اتومبیل و .. مخالف بودند و آن را بدعت و حرام می دانستند. ولی عبدالعزیز که بر حرمین شریفین مسلط شد ناچار بود وضع حکومت خود را با اوضاع روز جهان تطبیق دهد و لذا علیرغم خشم پیروان متعصب محمد بن عبدالوهاب استفاده کردن از مصنوعات جدید را تجویز و با ورود آنها به حجاز موافقت کرد. همانگونه که امروزه استعمال دخانیات از سوی وهابیان تجویز شده است.
از جمله فتاوای وهابیان حرمت زیارت قبور اولیا و لزوم تخریب بارگاه های بنا شده بر آنهاست. (تاریخ حرم ائمه ی بقیع و آثار دیگر در مدینه ی منوره، محمد صادق نجمی، ص 40-41)
حرمت سجده بر مهر و کفر دانستن این کار از جمله فتاوای دیگر آنان است. اینان با ظاهر بینی مطلق معتقدند که سجده بر مهر به معنای عبادت آن است و عین بت پرستی است.
سوال: فلسفه ی سجده بر مهر چیست؟ و آیا زمان پیامبر چنین بوده است؟
حاج آقا واحدی: بر اساس احکام اسلامی سجده ی نماز باید بر زمین (خاک و سنگ) باشد و یا چیزی که از زمین می روید البته به شرط آنکه خوردنی نباشد. در روایات اهل سنت هم داریم که در زمان پیغمبر هم چنین بوده است و آن حضرت و حتی اصحاب وی بعد از آن حضرت نیز بر سنگ، خاک و برگ نخل خرما (خمره) سجده می کردند.
البته شاید زمان پیامبر مهر به شکلی که امروزه رایج است نبوده است؛ ولی این به معنای عدم لزوم سحده بر مهر نیست. زیرا آنچه مسلم است در زمان گذشته غالب زمین خانه ها از سنگ یا خاک و یا حصیر بافته شده از برگ و ساقه ی درختان و گیاهانی مثل بوریا بود و به این جهت ضرورتی به با خود برداشتن مهر یا سنگ نبوده است. اما رفته رفته با جایگزینی فرش، گلیم و زیراندازهای بافته شده از پشم و موادی که سجده بر آن جایز نیست و همینطور در هنگام مسافرت های دریایی که دسترسی به خاک ممکن نبود، مسلمانان قطعه ای کوچک از گل خشک شده یا سنگ را برای سجده کردن با خود بر می داشتند. مسروق بن اجدع که یکی از تابعین پیامبر و از یاران ابن مسعود صحابی بوده و خلفای اربعه را درک و از آنان روایت کرده است، در هنگام مسافرت، خشتی را با خود بر می داشت تا در کشتی بر آن سجده کند. (الطبقات الکبری، ج6، ص 79)
دلیل سجده بر خاک را هم از زبان امام صادق علیه السلام می شنویم که در ضمن جواب سوال هشام بن حکم که از علت سجده بر خاک پرسیده بود، فرمود: سجده یعنی خضوع در برابر خدای عزوجل؛ بنابراین سزاوار نیست که بر آنچه خوردنی و پوشیدنی است سجده شود. زیرا دنیا پرستان بنده ی خوراک و پوشاک هستند و سجده کننده در حال سجده دارد خدای متعال را می پرستد؛ پس شایسته نیست که در سجده پیشانی خود را بر معبود دنیا پرستان بگذارد. سجده کردن بر زمین بهتر است چون تواضع و خضوع در برابر خداوند متعال را بیشتر می رساند.(الطبقات، ج1، ص366)
اینک به چند روایت که در منابع روایی اهل سنت وجود دارد توجه کنید:
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: جعلت لی الارض مسجدا و طهورا
یعنی: خداوند زمین را برای من سجده گاه و وسیله ی طهارت و پاکی قرار داد. (صحیح مسلم، ج 1، ص 371 و صحیح بخاری، ج 1، ص91 و مدارک دیگری که از ذکر آنها صرف نظر می کنیم)
می دانیم که برای اعمالی که در آن طهارت (وضو و غسل) شرط است، در صورت عدم دسترسی به آب، می توان از زمین (سنگ یا خاک) استفاده کرد و بر آن تیمم نمود و به اعمال عبادی پرداخت. بر اساس این روایت همان چیزی که می توان با آن طهارت کرد ـ یعنی خاک ـ باید محل سجده نیز قرار گیرد. ابن حجر که از علمای اهل سنت است می نویسد: از کلمه ی «مسجد» در کلام پیامبر که در کنار «طهور ـ وسیله ی طهارت ـ تیمم» قرار گرفته است، روشن می شود که منظور محل سجده است نه جایگاه نمازگزار. (فتح الباری، ج 1)
ابن عباس نقل می کند که پیامبر اکرم بر سنگ سجده می کرد. (سنن کبری، ج2، ص 102)
ابو سعید خدری می گوید: پیامبر اکرم را می دیدم که هنگام باران بر آب و گل سجده می کرد، طوری که بر پیشانی اش اثر گل مشاهده می شد. (صحیح بخاری، چ1، ص 163 و سنن ابی دواود، ج1، ص 209 و سایر کتاب های اهل سنت)
این حدیث دلالت می کند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در سجده کردن بر روی خاک اهتمام زیادی داشته است تا جایی که حتی هنگام باران نیز پیشانی خود را بر زمین می گذاشت و بر چیز دیگری سجده نمی کرد.
انس می گوید: پیامبر اکرم بر خمره (1) نماز می گذارد و بر آن سجده می کرد. (مجمع الزواید، ج2، ص 57) این روایت از عایشه، ام حبیبه، میمونه، ام کلثوم بنت ابی سلمه، ام سلیم و ام ایمن نیز نقل گردیده است. به همین جهت علمای اهل سنت سجده کردن پیامبر اکرم بر خمره را قطعی و ثابت دانسته اند.
ام سلمه همسر پیامبر از آن حضرت نقل می کند که فرمود: رخسار خود را برای خداوند بر خاک بگذار. (کنز العمال، ج7، ص465)
جابر بن عبدالله انصاری می گوید: با پیامبر گرامی اسلام نماز ظهر می خواندم. به خاطر شدت گرما مشتی سنگ ریزه بر می داشتم و در دست خود نگه می داشتم تا خنک شود و موقع سجده پیشانی ام را بر آن می گذاشتم. (سنن بیهقی، ج1، ص439)
از این روایت استفاده می شود که سجده بر فرش یا لباسی که بر تن داشته است جایز نبوده است و گرنه لزومی نداشت که او سنگ ریزه ها را خنک کند تا پیشانی اش را نسوزاند.
نافع می گوید: عبدالله بن عمر هنگام سجده دستار خود (پارچه ای که بر سر می پیچند) را بر می داشت تا پیشانی اش بر زمین قرار گیرد. (سنن بیهقی، ج2، ص 105)
از امام صادق علیه السلام در باره ی سجده کردن بر حصیر بافته شده از نخل خرما سوال شد؛ حضرت فرمود: سجده بر آن اشکالی ندارد ولی نزد من سجده بر زمین محبوب تر است؛ زیرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم پیشانی خود را بر زمین می گذاشت. و من آنچه را پیامبر اکرم دوست می داشت برای تو ـ ی سوال کننده ـ دوست می دارم. (وسایل الشیعه، ج3، ص 609)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ خمره نوعی حصیر کوچک به اندازه ی صورت بوده است که از برگ درخت خرما بافته می شد و در خانه ها و مساجد گذارده می شد تا هنگام نماز بر آن سجده کنند.