سفارش تبلیغ
صبا ویژن



جلسه سوم - هم اندیشان

   

باز شنبه ای دیگر فرا رسید و آقایان شوریده، چاکری، درخشنده، بهشتی، الهی، کهندل و واحدی و همینطور خانمها طولابی، کشاورزی، میر آقا بابایی، مالمیر و مرکباتی در محل فرهنگسرای دانشجو گرد هم آمدند و گپی را که موضوعش از قبل مشخص شده بود را آغاز نمودند.

موضوع جلسه این هفته همانطور که قبلاْ اعلام شده بود، بررسی کتاب « چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟ » اثر « اسپنسر جانسون » بود.

آقای چاکری بحث را اینگونه آغاز می نماید‌ :  موضوع اصلی کتاب، عدم مقاومت در برابر تغییرات است و می خواهد قدرت ریسک پذیری را نشان دهد. در این کتاب که یکی از پرفروش ترین کتب سال امریکا بوده، سعی شده فقط در خصوص تغییرپذیری صحبت شود و هیچ منظور اقتصادی هم نداشته است. هر چند مورد سوء استفاده شرکتهای هرمی از جمله گلد کوئیست قرار گرفته است.

آقای درخشنده که خودش داستان نویس « مجموعه خاطرات تخریبچی دوران » است و در خصوص 8 سال دفاع مقدس قلم می زند می گوید : «‌ داستان این کتاب، یک داستان نمادین است. اگر در اینباره مثالی بخواهیم بزنیم، مثال کوه یخی مثال قابل قبولی است. چراکه بخشی از آن زیر آب است و بخشی دیگر روی آب. آن بخش که زیر آب است مشاهده نمی شود، اما بخش دیگر که روی آب است، به راحتی قابل رویت است. »

نماد این داستان اینطور بیان گردیده : « قدرت ریسک پذیریتان را بالا ببرید. » در واقع اگر شما خودتان را به سود کم قانع کنید، قطعاْ از رسیدن به سود هنگفت باز خواهید ماند و سود بزرگی حاصلتان نخواهد شد. بسیاری از شرکتهای هرمی که فعالیتشان توسط قانون در کشور ما ممنوع اعلام شد، از این کتاب سوء استفاده کردند. بدین شکل که مدیریت اقتصاد را کنار ریسک پذیری گذاشتند و گفتند : هر کس ریسک پذیریش بیشتر باشد، قطعاْ سودش نیز بیشتر خواهد شد و با این حربه، افکار عمومی جامعه و برخی سودجویان را فریب دادند.

آقای اسپنسر جانسون داستان را به شیوه آموزشی طرح نموده است، مثل کتاب قلعه حیوانات. در واقع آموزش اقتصاد به روش و شیوه داستانی !!

آقای کهن دل بحث را بدین شکل ادامه می دهد  :

« ذهن و اندیشه انسان دارای یک ساختار و نظام کلی است. بطور کلی هر کس که تمرین و ممارست نماید تا این ساختار و نظام را دچار تغییر و تحول نماید، برنده است. به عبارت دیگر،‌ مشاهده از زوایای مختلف و انظار گوناگون صحیح است و بالطبع نتیجه بخش خواهد بود. »

انسان بر اساس نیاز دست به تلاش و تکاپو میزند و اگر این نیاز زمانی از بین رود، بدیهی است که تلاش و کار انسان نیز از بین خواهد رفت. در این داستان، به دنبال پنیر رفتن موشها، استارتش زمانی زده می شود که احساس گرسنگی می کردند و این البته به ذهن بستگی دارد. اگر ذهن این آمادگی را در خود ببیند، سریعتر دچار تغییر و تحول میشود، اما اگر ذهن دارای این آمادگی نباشد، قطعاْ شتابش کمتر خواهد بود ولیکن تغییر انجام خواهد پذیرفت.

آقای بهشتی نیز می گوید :

در کل داستان 2 گروه وجود داشتند. 1- آدمها و 2- موشها.

« نویسنده اخلاقی را در ورطه نقد قرار نداده است بلکه هدفش صرفاْ نمایش کار تیمی و تیم ورک است. اگر عقل و عمل کنار یکدیگر قرار بگیرند، خیلی بیشتر موفق خواهد بود و نه لزوماْ تغییرپذیری !! » عمل صرف یا اندیشه صرف به درد نمی خورد.

آدمها غرور خاصی دارند. آنهم به دلیل فهم و عقلشان است. اما موشها نه! با عملشان نشان دادند که خوب می توانند تلاش کنند، آنهم با اعتراف به ناتوانی. هدف نویسنده نشان دادن این مطلب است که : نه آنقدر وقت هست که فقط کار و تلاش کرد و نه آنقدر وقت که فقط تفکر و اندیشه. بلکه هدف کار تیمی است. علم اقتصاد ثابت کرده که « هرچه قدرت ریسک پذیری بیشتر باشد، میزان سودش نیز بیشتر خواهد بود. » و علت عدم موفقیتش در ایران، تک محصولی و اقتصاد بیمار کشور میباشد. و به این بحث در اقتصاد کلان پرداخته شده است.

آقای الهی نیز می گوید :

بزرگی گفت : « برای افراد بزرگ هیچ گاه بن بست وجود ندارد. هرگاه به بن بست رسیدند، آرام نمی نشینند و خودشان یک راه ایجاد می کنند. در واقع فرق بین آدمهای بزرگ و کوچک در خودباوری آنان است.‌ »

در داستان گفته شده، هیچ علامتی وجود ندارد. نه نشانه ای، نه تابلوی راهنمائی. این در حالیست که ما در زندگی اجتماعیمان هر روز با تابلوها، راهنماها و حتی نشانه هایی برخورد می کنیم که آنان ما را هدایت و راهنمایی می کنند.

استاد واحدی ادامه می دهند :

فضای داستان طوری طرح است که تغییرپذیری و موفقیت پس از آن ترسیم شده است. اما فضای کلی، تکیه بر ذهن و عقل و حتی شرف آدمی نیست.

« در این کتاب سعی شده به تقابل غریزه و عقل پرداخته شود و موفقیت هم زمانی اتفاق می افتد که غریزه برتر باشد. » آدمها به روش تفکر و آموختن و همچنین تجارب گذشته، گاهی موفق بودند و گاهی هم اعتقادات و تفکرات آنها را گیج میکرد و مشکل دقیقاْ همینجا بود که از عقل و تجربه استفاده می شد!! و اینجا نقطه شکست آنان بود. اما موشها، فقط بو می کشیدند، می دویند، یافت می کردند و می خوردند.

در این داستان حقیقت طوری وارونه نشان داده شده که کاری را که موشها باید بکنند، انسان انجامش می دهد و عمل مختص آدمها توسط موشها صورت پذیرفته است. و این نتیجه تقابل غرایز و اندیشه است که غریزه پیروز میدان بوده است. کتاب می گوید : اگر با عقل تجزیه و تحلیل نماییم، عقل مانع می شود و ما را از کار باز می دارد. در واقع نویسنده قصد کوبیدن ذهن و اندیشه انسان را داشته و غریزه را بالا برده!!

رسول خدا (ص) فرمودند : حیوان، شهوت و غریزه محض است عقل ندارد و فرشته، عقل و نور محض است و شهوت ندارد. اما انسان مرکبی از هر دو است. هم عقل دارد و هم شهوت. زتدگی در پرتو دین اینگونه است که « به همه لذتها برسید!! اما با چارچوب و محدودیت دین و شریعت. دین، هیچ بخشی از ابعاد انسان را نه تنها حذف نکرده، بلکه برای یکایک آنها برنامه دارد. کار دین سامان دهی و سازمان دادن است، اما نگاههای انسان، تک بعدی است و ناقص.

در این کتاب شعار « غلبه بر ترس = غلبه بر آزادی » داده شده است که بدون پشتوانه منطقی و عقلائی بسیار خطرناک است. اگر با این دیدگاه جلو برویم، قطعاْ به این نتیجه هم خواهیم رسید که : ترس از معاد آنقدر هم هولناک نیست که شما خیال می کنید.

آقای اسپنسر جانسون به دید بدبینانه می گوید : دنباله رو غریزه و شهوت باش!!! اکنونت را دریاب و به آینده هم کاری نداشته باش!! و به نگاه خوش بینانه همان اصل تغییرپذیری.

امام صادق (ع) می فرماید :« از ما نیست کسی که هر روز به حساب خودش نرسد. » (انسان زمانیکه دنبال سود و زیان است به حساب خودش می رسد.) باز هم حدیث داریم که : زیانکار کسی است که دو روز عمرش شبیه به هم باشد. یعنی تغییر مثبتی در زندگی اش نباشد.(در پرهیز از گناه و انجام عمل صالح).

بوذز جهرمی می فرماید : «علم انسان مثل قطر دایره است. هر چه قطر افزایش یابد، جهل که همان مساحت استنیز افزایش می یابد.»

حال سوال بنده اینجاست که : در یک کشور اسلامی، چرا باید به بهانه یکی از پرفروش ترین کتاب امریکا، به 10 بار تجدید چاپ برسد ؟؟ آنهم با ترجمه های مختلف.!!!

 


 پی نوشت : به علت درخواست عزیزان، بحث در مورد همین خصوص در جلسه 3/2/87 ادامه خواهد داشت. انشالله.

قابل ذکر است که کتاب « بادبادک باز » نوشته آقای خامد حسنی - انتشارات مروارید نیز موضوع بعدی معرقی شد.

 

 



نویسنده » هم اندیشان » ساعت 7:0 عصر روز شنبه 87 اردیبهشت 28