حاج آقا واحدی: در چند جلسه موضوع توحید را اجمالا بررسی کردیم. اصل بعدی عدل است. اما یکی دو نکته هست که هرچند از نظر تاریخی در خلال مباحث عدل پیش آمده است اما از نظر منطقی، باید قبل از مبحث عدل به آنها پرداخت.
در نیمه ی اول قرن هجری که علم کلام داشت رونق پیدا می کرد وقتی از عدل بحث می شد، موضوعی مورد شبهه قرار گرفت که کارهای خدا به چه منظور است؟ آیا خدا هم در افعال و کردارش هدفی را دنبال می کند؟ اگر اینطور است هدف از آفرینش چیست؟ اگر عدل الهی را بپذیریم موضوع جبر و اختیار انسان چه می شود؟ آیا انسان مجبور است راهی را برود یا مختار است که خود سرنوشت خود را رقم بزند؟ اگر مجبور باشد که با عدل خدا منافات دارد؛ زیرا جه عقلی قبول می کند که تو مجبور باشی کاری را انجام بدهی ولی بعدا به خاطر همان کار محاکمه بشوی و سوال و جواب پس بدهی. و اگر بگوییم انسان مختار است که هر کاری دوست دارد انجام بدهد که این هم با فاعلیت خدا و قدرت او در تضاد است. از اینجا به همان مسأله ی معروف قضا و قدر هم می رسیم.
بنابراین خوب است که قبل از شروع مبحث عدل این چند محور را بحث بکنیم و سپس به عدل بپردازیم. این کار سیر منطقی بحث را روان تر می کند.
اشعری ها که از فرقه های کلامی و اعتقادی معروف اسلامی هستند می گویند انسان آفریده شده و همه ی راهها و مسیرها هم برایش تعیین شده است. بنابراین هیچ قدرتی بر انتخاب راه خودش ندارد و اعمال و رفتارش هم به نوعی تابعی از این بی ارادگی و جبر است که باید انجام بدهد. آن وقت اینها در برابر این پرسش که در این صورت تکلیف عدل الهی چه می شود می گویند: عدل به این تعریفی که شما از آن دارید مفهوم ندارد. یعنی لازم نیست افعال حسن و قبح ذاتی داشته باشد که لازم باشد خدا بر اساس آنها رفتار کند. لازم نیست خدا آنچه را ما عدل می دانیم انجام دهد بلکه هرچه خدا انجام می دهد عدل است هرچند از نظر ما کار شایسته ای نباشد. یا به عبارتی دیگر این گونه نیست که حکمت و مصلحت یک امر مشخص شده ای باشد و خدا فعل حکیمانه انجام دهد بلکه هر کاری که خدا انجام دهد حکمت است. معنای این حرف این است که اگر ظلمی هم باشد چون اراده و کار خداست عدل است و ما حق اعتراض و تعیین تکلیف برای او نداریم.
معتزلی ها که گروه دیگری از فرقه های کلامی اسلامی هستند معتقدند که همه چیز در اختیار ماست و اصلا جبر معنی ندارد. خداوند انسان را آفرید و همه ی اختیارش را به خودش سپرد و دیگر خودش هیچ نقشی در افعال انسان و سرنوشت او ندارد. اشکال این حرف این است که پس فاعلیت علی الاطلاق خدا چه می شود؟ یعنی آیا باید مانند یهودیان اعتقاد به این پیدا کرد که یدالله مغلوله؟ یعنی خدا دیگر هیچ نقشی در انجام امور ندارد؟
اما شیعه می گوید: نه جبر مطلق نه اختیار مطلق! : اعتقاد به جبر از نظر فطری کاملاً مردود است. یعنی وقتی ما به وجدان عمومی بشر مراجعه می کنیم می بینیم که وجدان عمومی بشر، احبار را قبول ندارد. در طورل تاریخ، هرگز بشر بدون قانون نبوده است؛ حتی اگر این قانون بد باشد. خب همین که بشر برای گذران رندگی به قانون روی می آورد دلیل این است که او مجبور نیست راه از پیش تعیین شده ای را طی کند. چون ااگر مجبور بود لازم نبود که قانون وضع شود تا اختیار او محدود شود. می گفتیم خب ما مجبوریم آدم بکشیم مجبوریم حق دیگران را بخوریم مجبوریم به مال و ناموس دیگران تجاوز کنیم و ... وجدان عمومی بشر می فهمد که انسان مجبور نیست در قالب خاصی باشد و چون مختار است و می تواند هرکاری دوست داشت انجام بدهد ما به وسیله قانون برایش قالب و چهارچوب درست می کنیم. از نظر عقلی هم همینطور است؛ زیرا این عاقلانه نیست که من مجبور باشم به کسی سیلی بزنم ولی به خاطر آن هم عذاب بشوم. این همان موضوع حسن و قبح ذاتی اعمال است که شیعه بر خلاف اشعری ها به آن معتقد است. اعتقاد به اختیار مطلق هم مردود است زیرا با فاعلیت و اراده ی الهی تضاد پیدا می کند.
آقای شیرعلی: عدل خدا با اعمال انسان رابطه طولی دارد! اما نوع اطلاع خدا از آینده من چگونه است؟
حاج آقا: اطلاع خدا از آینده ی من به معنای مجبور بودن من نیست.خدا می داند من فردا به بی راهه می روم؛ این به معنای جبر نیست. این شمول علم خدا بر همه چیز است. ما نباید دچار مغلطه بشویم یا انحرافات خود را گردن خدا بیندازیم. مثل آن بنده ی خدا که می گفت: می خوردن من حق ز ازل می دانست.. گر می نخورم علم خدا جهل شود.
آقای کمالی: حالا چه ضرورتی دارد که آگاه باشیم به مسئله جبر و اختیار ؟ اگر ما اعتقاد به جبر داشته باشیم چه مشکلی پیش می اید؟ یعنی من جبری باشم اما شیعه ی خوبی هم باشم. گناه نکنم و همه مستحباتم را هم انجام بدهم. بروم در صحرای کربلا هم به امام حسن کمک کنم. چه اشکالی دارد؟
آقای چاکری: خب این بحث، عقل را زیر سوال می برد.
آقای ... : خیلی ها بی ریشه بالا آمده اند و با یک تلنگر به زمین میخورند. بچه مذهبی هایی بودند که مارکسیست شدند . ما باید همه جا با استدلال پیش بریم که زمین نخوریم.
آقای چاکری: من نسبت به شرع جبری هستم نه نسبت به اختیار خود!
حاج آقا: کسی نمی تواند جبری باشد اما مومن واقعی باشد. اولا اعتقاد به جبر معنایش این است که هنوز خدایمان را نشناخته ایم و توحید را خوب هضم نکرده ایم. چون خدایی برای ما مقدس است که عالم، حکیم و عادل باشد. خدایی که مرا مجبور به کاری بکند و بعدش به خاطر آن کار مرا عذاب کند یا حتی به خاطر آن کار که اگر خوب بوده باشد مرا پاداش بدهد که نمی تواند خدای محبوب ما باشد. این با حکمت نمی سازد. دوم اینکه انسان نمی تواند به چیزی معتقد باشد و بر خلاف آن عمل کند. یعنی وقتی به جبر معتقد شدیم نمی توانیم برویم امام حسین را هم کمک کنیم چون فوری توجیه می کنیم که این جبر سرنوشت زندگی او بوده که برود کشته شود و من هم مجبور هستم که در خانه بنشینم و تماشا کنم. اما موضوع لزوم آکاهی به این مسایل هم از آنجا نشأت می گیرد که اگر ما آگاه نباشیم فوری در مقابل یک سوال و یک سفسطه دینمان را می بازیم و اعتقاداتمان کمرنگ می شود. یعنی اگر ما بلد نباشیم این حرفها را، همین که یکی بپرسد: خب آقا شما به جبر معتقدید یا اختیار؟ می گویید: به جیر. می گوید: خدایی که ترا مجبور کند و بعد به خاطر کار اجباری که کردی عذاب یا پاداشت کند که نمی تواند حکیم و عادل باشد. خب آنوقت شما عقب نشینی می کنید می گویید: نه، نه، به اختیار معتقدم. می گوید: پس خدایی که در ارتباط با تو و سرنوشتت هیچ کاره هست، یعنی هیچ قدرتی ندارد چرا او را می پرستی و چرا از او طلب حاجت می کنی و چرا از او خیر می خواهی و ...؟
حتما زیاد شنیده اید که اعتقاد شیعه بر مبنای "نه جبر و نه تفویض بلکه چیزی میان این دو" بنا نهاده شده است. این مربوط به حدیثی است که امام در پاسخ فردی فرمود: لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین
شیعه معتقد است که خداوند حکیم نه به صورت مطلق و تمام عیار، انسان را مجبور به عملی می کند و نه به صورت مطلق و تمام عیار، اختیارش را به گونه ای به او واگذار کرده است که خود نقشی نداشته باشد. اساتید ما مثال خوبی برای درک این معنی دارند. می گویند: مثل این است که شما راننده ی اتوبوس برقی باشید که در تمام مسیر باید با اتصال اهرم ارتباطی وسیله تان با برق، حرکت کنید. شما در این مسیر اختیار دارید که هرجور دوست دارید رانندگی کنید. با سرعت بروید یا آهسته برانید. هرجا دوست دارید توقف کنید و هرجا دوست دارید به راست یا چپ بپیچید. اما اگر یک لحظه آن محور ارتباطی شما با نیرویی که همه ی حرکت شما منوط به وجود اوست قطع بشود شما فاقد هرگونه حرکت یا اختیار هستید.