در ابتدای جلسه آقای امینی مطالبی به این شرح بیان کردند:
به نظر من مهمتر از بحث وهابیت، بحث خلافت است که باید به آن بپردازیم. پرداختن به بحث وهابیت قبل از شناخت و تشخیص خلافت بحث ناقصی هست چرا که اینها با هم تداخل دارند اما با توجه به بحث جلسه ،بحث را با وهابیت ادامه میدهیم تا انشاءالله در جلسه ای به خلافت بپردازیم و در اعتقادمان به ولایت امیرالمؤمنین محکم تر شویم ...
اولین سوال اینکه،چرا وهابیت اینقدر با شیعه مخالف است؟
در سال 2005، ویکی پدیا روند رو به رشد گرایش به شیعه را اینگونه اعلام کرده است:
بیش از 1 میلیارد و دویست میلیون نفر مسلمان در جهان است که 400 میلیون نفر از آنها شیعه هستند!90% ایران،85% اذربایجان،80% بحرین،65% عراق،55% لبنان و ... که البته این امار کمتر از حالت معمول است چون در بعضی کشورها شیعه مجبور به تقیه است!
آقای دکتر "عصام العماد" فارغالتحصیل دانشگاه «امام محمد بن سعود» در ریاض و شاگرد بن باز (مفتی اعظم و سابق عربستان سعودی) و امام جماعت یکی از مساجد بزرگ صنعاء و از مبلغان وهابیت در یمن که پیش از شیعه شدن کتابی نیز در اثبات کفر و شرک شیعه تحت عنوان «اصله بین الاثنی عشریه و فرق الغلاة» نوشته بود، با آشنایی با یکی از جوانهای شیعه، با فرهنگ نورانی تشیع آشنا شد و از فرقه ضاله وهابیت دست کشید و به مذهب شیعه مشرف شد. "عصام العماد" به همین مناسبت کتابی با عنوان «رحلتی من الوهابیه الی الاثنی عشریه» تألیف نمود. وی در کتاب دیگر خود مینویسد: با مطالعه کتابهایی که وهابیت در سالهای اخیر نوشتهاند، به یقین در مییابیم که آنان احساس کردهاند که تنها مذهب آینده، همان مذهب شیعه امامیه است (المنهج الجدید والصحیح فی الحوار مع الوهابیّین: 178)
از این قبیل اظهار نظرها در میان بزرگان اهل سنت بسیار است و این ترس از همه گیر شدن شیعه ، وهابیت را برآن داشته که مبارزه ای همه جانبه علیه شیعه برپا کنند.
ممکن است کسی به ما ایراد بگیرد که چرا به این مباحث میپردازید و این جلسات مخالف بحث وحدت است ، در پاسخ عرض میکنیم که: هدف از وحدت، یکی کردن مذاهب و از بین بردن دیگر مذاهب نیست، مرحوم شیخ محمّد تقی قمّی، مؤسّس «دار التقریب بین المذاهب الإسلامیّة» و نماینده حضرت آیت اللّه العظمی بروجردی در مدرسه فیضیّه می گفت: هدف از تأسیس این مرکز، تقریب میان مذاهب است نه توحید مذاهب، یعنی هدف این نیست که شیعه از اصول و معتقدات خودش فاصله بگیرد، و یا سنّی از مبانی اعتقادیش دست بر دارد.
در تاریخ 24 ژوئن 2001، برابر با سوم تیر 1380، شبکه تلویزیونی ANNدر لندن، با حضور علمایی از ایران و مصر و لبنان،و در این میزگرد نیز همین موضوع مورد بحث قرار گرفت که هدف از تقریب مذاهب بحث علمی بین مذاهب است نه اینکه افراد یک مذهب به مذهب دیگر گرایش پیدا کنند
در مورد مبحث تاریخچه ی وهابیت و شناخت بهتر محمد عبدالوهاب موسس وهابیت ،بهتر است به کتاب "خاطرات مستر همفر" جاسوس انگلیسی ممالک اسلامی رجوع کنیم که لینک کتاب فارسی آن جهت دانلود در اینجا و لینک کتاب اصلی انگلیسی در اینجا قرار دارد.
( البته در جلسه ی اول مبحث وهابیت، حاج اقا واحدی در مورد این کتاب صحبت کردند)
مبحث دیگر این موضوع است که چرا اهل سنت حاضر به مناظره نمیشوند:
ماه گذشته در مراسم عمامه گذاری سنی ها (به اسم ختم بخاری) از یکی از علمای شیعه را (حجت الاسلام والمسلمین راهداری – مدیریت مدارس دینی نهاد نمایندگی و امام جمعه موقت زاهدان ) نیز دعوت کرده بودند!این عالم در همان جمع فرمودند که بر طلاب واجب است که صحیح بخاری و صحیح مسلم را بخوانند! اهل سنت مثل (مولوی عبد الغنی بدری – معاون آموزشی مدرسه مکی ) مجلس را بهم زدند و در جلسه سخنرانی ، مولوی گرگیج امام جماعت گفت یکی از شیعیان از ما ایراد میگیرد که در صحیح مسلم و صحیح بخاری بعضی از احادیث صحیح نیست با این که این کتب اصح کتب ماست. حجت الاسلام راهداری اعتراض میکنند که من نگفتم این کتابها غیر صحیح است بلکه گفتم باید تحقیق شود. در این کتابها هم روایات جعلی وجود دارد و روایاتی که خود شما خنده تان میگیرد. حتی اگر بخواهید شماره صفحه را هم میگویم مولوی گرگیج ادامه میدهد که خود شیعیان کتابهایی مثل بحارالانوار دارند که مشتمل بر صد و بیست و خورده ای جلد!! است و در آن پر از احادیث جعلی است. هرگاه شما این کتاب را اصلاح کردید ما نیز اصلاح خواهیم کرد!ا ین اقا که از مولویهای اهل سنت است ، هنوز نمیداند بحارالانوار 110 جلد است!
عدم اطلاعات کافی به شیعه و عقاید شیعه باعث ترس عوام اهل سنت از مناظره با شیعیان است چون شیعه همیشه مستدل و محکم است. این نمونهی اطلاع بزرگان اهل سنت از مکتب شیعه است. (فیلم این مراسم در اینترنت موجود است)
حاج آقا واحدی: وهابیت و خلافت می توانند هم به صورت زنجیره ای بحث شوند و هم به صورت مجزا! در بعضی جاها بهم خیلی متصلند و در بعضی جاها هم فاصله دارند!
آقای درخشنده: در سفر به کراچی دیدیم با بودجه عربستان و ... مدارسی درست شده بود که بعد نتیجه اش شد طالبان!در این مدارس که در کویته پاکستاناست با بحثهای علمی سنگین تمام تفکرات شیعه را به انها میآموزند و راه و رسم مقابله با آن را نیز آموزش میدهند.
آقای امینی: سرمایه گذاریشون بهتر از شیعیان هست اما نتیجه ی کارشون نه! در یکی از سایتها مناظره ای است بین مولوی عبدالحمید و آقای دکتر قزوینی، بحث ارام پیش میزود تا آنجا که مولوی عبدالحمید کم می اورد و شروع به فحاشی میکند!شیعه حقانیت دارد!
آقای درخشنده: آنها ریشه ای کار میکنند و ما شعاری!
آقای امینی:عوام اهل سنت با سواد نیستند!
حاج آقا: جمع 2 حرف این میشود که انها در منطق کم می اوردند اما بچه شیعه ها سعی نکردند که مسلط شوند بر مبانی خودشان! باید ابتدا یک دوره کلام شیعی را طی کرد بعد مباحثه کرد. در مباحثه علمی، علامه ی دهر آنها هم در مقابل شیعه کم می اورد!
چرا بچه شیعه ها حتی معارف اصلی را نیز بلد نیستند؟!
آقای امینی: یکی از دلایلی که اهل سنت به شیعه گرایش میابند این است که بر طبق گفته خودشان (وبلاگ مستبصرون) آنها تا به تاریخ شیعه میرسیند از خواندنشان، منع میشدند!و این باعث شد بعضی ها که دنبال حقانیت بودند به تاریخ مراجعه کنند و ...
حاج آقا: هفته ی پیش هم پرسیدم چه شد که هنوز پیامبر در بستر بیماری بودند و آن اتفاقات ناگوار تاریخ اسلام شروع شد؟ اگر ریشه ای تر نگاه کنیم به بحث خلافت هم می رسیم!
حدیثی از پیغمبر داریم که می فرمایند: نشنوم بعد از من فردی از امت من بر پشتی خود تکیه بزند و بگوید: «علیکم بکتاب الله!» بدانیر که من یه اندازه ی این قران، وحی غیرقرآنی هم دارم.
این روایت هم در کتب اهل سنت نقل شده و هم در کتب شیعیان. بسیاری از آموزه های دینی توسط پیامبر به اصحاب آموزش داده شده که در قرآن وجود نداشته است و در روایات داریم که آن حضرت مطالب فراوانی را به امام علی بن ابی طالب علیه السلام دیکته کردند و آن حضرت آن ها را نوشته و تحت عنوان کتابی به نام جامعه جمع آوری کردند.
پیامبر اکرم در حدیث دیگری می فرماید: قسم به کسی که مرا به پیامبری مبعوث کرد، امت من هم مانند بنی اسرائیل حرکت می کنند؛ طوری که اگر ماری از بنی اسراییل در سوراخی خزیده باشد، از امت من نیز ماری در همان سوراخ می خزد.
حالا باید ببینیم چرا پیامبر، بنی اسراییل را مثال می زند؟ خصوصیت بنی اسراییل چه بوده است؟ اگر به تاریخ نگاه کنیم و نیز به آیات قرآنی مراجعه کنیم می بینیم که بنی اسرائیل 2 مشکل اساسی داشت: 1- ابتدا در راستای مبارزه با حق و برای نابودی کلمه ی حق پیغمبرها را می کشتند 2- وقتی می دیدیند کشتن پیغمبران فایده ای ندارد و خداوند دینش را با فرستادن پیامبران دیگری به مردم می رساند و مردم نیز مانند پروانه دور وجود حق حلقه می زنند، شروع به تحریف دین کردند. تحریف بدترین و خطرناک ترین حربه ای است که می تواند دین الهی را دستخوش باطل بکند. خزیدن مار در سوراخ که در بیان پیامبر بود درست به معنای تکرار همان مشکل برای امت اسلامی است. پیش بینی و گوشزد پیامبر اکرم هم درست بود و در اسلام هم چنین توطئه هایی شروع شد.
به عنوان مقدمه، با سه داستان تاریخی بحث را ادامه می دهیم:
1- پیغمبر در سفر تبلیغی خود به طائف بر قبیله ای به نام بنی عامر وارد شدند؛ یک جوان به نام بیحره گفت: ما به تو ایمان می آوریم به شرطی که ما جانشینان بعد از تو با شیم و حکومت تو به ارث به ما برسد. پیغمبر گفت: نه! جانشینی بعد از من باید از طرف خدا معلوم شود.
او گفت: پس ما به تو ایمان نمی آوریم. آیا ما به تو ایمان بیاوریم و در راه تو شمشیر بزنیم و از جان و مالمان بگذریم و دست آخر هم حکومت تو از آن دیگران باشد؟
من معتقدم باید به غیرت بیحره و هم قبیله ای هایش درود فرستاد. چرا که از اول تکلیف خود و پیامبر را روشن کردند. نه آنکه مثل بعضی از مسلمان ها در ظاهر ایمان بیاورند و دنبال تحریف احکام اسلام و به دست آوردن حاکمیت باشند و در این راستا از تخریب دین خدا هیچ پرهیزی نداشته باشند.
2- وقتی عثمان خلیفه شد ابوسفیان نابینا شده بود، در جمعی گفت: می خواهم چیزی به شما بگویم؛ آیا در بینتان غریبه ای نیست؟
گفتند: نه
گفت: برای اینکه مطمئن بشویم که غریبه ای نیست هر کس دست بغل دستی خود را بگیرد و او را شناسایی کند.
شیعه ای در آن جلسه بود، او زیرکی کرد و زودتر از بقیه، دست بغل دستی اش را گرفت و دوباره همه گفتند که غریبه ای بین ما نیست.
ابوسفیان گفت: آنچه ما برای آن می جنگیدیم، هم اینک در دست ما (بنی امیه) افتاده است. اینک یک بچه از بچه های ما به خلافت رسیده است. مراقب باشید که حکومت را از دست ندهید و مانند توپ بین بچه های خودمان نگهدارید و آن را به یکدیگر پاس دهید!
سپس از اطرافیانش خواست که او را سر قبر حمزه ببرند. آنگاه لگدی به قبر حمزه زد و گفت: بلند شو ببین آنچه که تا دیروز برایش شمشیر می کشیدیم اینک در دست ما قرار گرفته است.
3- مغیرة بن شعبه از یاران و دوستان دوران کودکی معاویه است که همیشه و همه جا ملازم رکاب وی بوده است. فرزندی دارد به نام مطرف که این حکایت را او نقل می کند. او می گوید: با پدرم به شام رفتته بودیم و میهمان معاویه بودیم. هر شب پدرم به دربار معاویه می رفت و تا پاسی از شب گذشته نزد وی می ماند و وقتی می آمد با حالتی از اعجاب و تحسین از هوش و ذکاوت و تدبیر معاویه داستان ها می گفت. یک شب وقتی پدر به منزل آمد او را در نهایت ناراحتی و عصبانیت دیدیم. ابتدا خیال کردیم از دست ما ناراحت است و جرأت نکردیم سوالی بکنیم اما رفته رفته به خودمان جرأت دادیم و از وی دلیل عصبانیتش را پرسیدیم. او گفت: فرزندم! به خدا قسم من از نزد پلید ترین مخلوق خداوند می آیم.
وقتی تعجب ما را دید ادامه داد: امشب بعد از اینکه شب نشینی رسمی معاویه تمام شد و اطرافیان رفتند من به او گفتم: حالا که قدرتت بالا گرفته و دیگر مشکلی نداری و بنی هاشم هم که دیگر با تو بر سر ناسازگاری و مبارزه نیستند. حالا که از ناحیه ی آنها خطری متوجه تو نیست بیا و با آنان که در واقع عموزادگان شما (بنی امیه) هستند و امروز در کمال فقر و تنگدستی به سر می برند مدارا کن و قدری دست نوازش به سرشان بکش. با این کار هم صله ی رحم به خرج داده ای و هم نام نیکی از تو در روزگار باقی خواهد ماند.
معاویه از این سخن من برآشفت و گفت: وای بر تو! چه می گویی؟ چه خیری؟ و چه نام نیکی؟ ابوبکر این همه زحمت کشید و وقتی مرد نامش هم با خودش مرد و تنها گاهی ممکن است یکی یادی از او بکند. بعد از وی نوبت به عمر رسید و او هم همینطور، وقتی مرد نامش هم با او خاک شد و تنها گاهی ممکن است یادی از او به میان آید. برادرمان عثمان نیز به همین سرنوشت دچار شد. اما نام این مرد (اشاره به پیامبر اکرم) روزی پنج بار در سراسر عالم اسلامی، بر فراز مساجد و مناره ها در کنار نام خدا برده می شود. به خدا قسم از پای نخواهم نشست تا نام وی را زیر خاک مدفون کنم.
اما تلاش برای تحریف دین اسلام توسط همین به ظاهر مسلمانان صورت گرفت و البته یهود هم در این میان نقش بزرگی را ایفا کرد. ما در حدیث شناسی اسلامی بابی به نام اسراییلیات داریم که به شناسایی احادیثی که توسط یهود در کتب روایی اسلامی گنجانده شده می پردازد.
سلمان رشدی هم ادعا کرده است که رمانش را بر اساس کتاب های مسلمانان نوشته است. اما باید دید که کدام کتاب ها و کدام احادیث؟ به یقین منبع او احادیثی است که جعلیات و دسیسه های یهودیان برای مشوه کردن اسلام ناب است.
تلاش برای تحریف، با شروع خلافت آغاز شد و در سه مرحله به صورت جدی پی گیری شد و تا حدود یکصد سال هم ادامه داشت.
1- منع نشر احادیث پیغمبر
2- ساختن احادیث جعلی
3- تحریف و تخریب شخصیت پیامبر!
ما اگر راجع به خدا و پیغمبر اطلاعات کافی داشته باشیم میتوانیم بنیاد اعتقادی انها را زیر سوال ببریم. وقتی سند از کتب خودشان می گوییم به شک می افتند واین شک اغاز حرکت است!
آقای امینی: یک سری از احادیث دلیلش موجه است برای تحریف و جعل، اما چرا بعضی ها خیلی عجیب غریب است؟! مثلاً جریان زیر چشم زدن عزرائیل توسط حضرت موسی!
حاج اقا: فقط برای خاطر پایین اوردن شأن دین و خرافی جلوه دادن اعتقادات مسلمانان. وهن دین و سست نشان دادن پایه های اعتقادی ما مهمترین هدف این نوع روایات است.
وهن پیغمبر، وهن احکام و بعد هم خرافات را قاطی دین می کنند. ما وقتی می توانیم با آنها مبارزه کنیم که بتوانیم خودمان را پالایش کنیم. امام زمان شیعه ی آگاه می خواهد؛شیعه ی عالم به زمان.
معارف خرافی و ناآگاهانه ضررش به دین بیشتر از بی دینی است. ما در بحث معرفت دینی کم کاری کرده ایم و این کم کاری مربوط به همه ی ماست.
خانم منزوی: آیا قران تحریف شده است؟
حاج آقا: خود قران می گوید انا نحن نزلنا لذکر و انا له لحافظون... یعنی از تحریف قران جلوگیری می کنیم و تا قیامت حفظش خواهیم کرد. ما معتقدیم هیچ گونه تحریفی متوجه قرآن نشده است. البته این که می گویند در هنگام تدوین قرآن آیه هایی جابجا شده و در غیر جاهای اصلی خودش قرار گرفته به معنای تحریف نیست. بالاخزه این همان قرآنی است که در زمان عثمان جمع آوری شد و تمام امامان ما هم آن را قبول کرده و ملاک قرائت و عمل شیعیان هم قرار داده اند.
آقای چاکری: حجة الاسلام رضوی تعداد سوره ها، آیه ها و کلمه های قرآن را مضربی از 19 گرفته اند و این یعنی اعجاز و عدم تحریف قرآن.
حاج آقا: در مورد اعجاز قران که شکی نیست و البته روز به روز وج.ه این اعجاز بیشتر روشن می شود.
جلسه ی بعد در مورد اعتقادات و احکام وهابیت