سفارش تبلیغ
صبا ویژن



هم اندیشان - هم اندیشان

   

طبق پیشنهاد آقای بهشتی قرار بر این شد که این جلسه نیز کتاب «چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد» مورد بررسی دوستان قرار گیرد.
در ابتدا گزارش مختصری پیرامون جلسه ی قبلی برای دوستان که تازه به این جمع پیوسته بودند، از طرف آقای واحدی بیان شد.

 آقای بهشتی: با توجه به صحبت های جلسه ی قبل شما در مورد اصرار بیگانگان بر مسخ فرهنگی جوانان ما، شاید جای این سوال باشد که آیا بر اساس آیه ان الله لایغیر ما بقوم حتی ... هر تغییر منفی یا مثبت در جامعه به خواست خود جامعه نیست؟ باید نگاه کرد که چه کرده ایم که دچار بحران فرهنگی شده ایم؟  مردم در دنیا زندگی عادی خودشان را انجام می دهند و شاید کمتر جامعه ای اینقدر فرافکنی می کند.
ایران در گذشته ابوریحان و رازی و ... داشته است اما اکنون ترکیه به خود اجازه میدهد که حتی ایرانی بودن مولانا را هم زیر سوال ببرد!!!پس شاید کم کاری از خودمونه. ما بی تقصیر نیستیم در جامعه!‏بهتر است اول جایگاه خود را بشناسیم و نقاط ضعف فرهنگ خودمان را بررسی کنیم.
 
یکی از دوستان: تا فرهنگ ضربه پذیر نباشد کسی نمی تواند به آن ضربه بزند.

آقای واحدی: ضربه پذیری ما از ضعف فرهنگمان نیست. از ضعف خودمان است. ما باید باور کنیم داشته هایمان غنی تر از این است که ما بدان عمل می کنیم. باید باور کنیم که خیلی از ماها خود گریزیم و دیگر باور. ایران بعد از اسلام مهد تمام علوم است. ما معتقدیم بعد از رنسانس ما در جا نزدیم بلکه روی ما به طور مخصوص سرمایه گذاری کردند که در جابزنیم.


باور کنیم که ناتوی فرهنگی وجود دارد. نمی خواهم شعاری حرف بزنم با مدرک می گویم که  حدود ‏108 سال پیش صهیونیست ها که داعیه ی حکومت جهانی دارند، در بازل سویس بر روی این موضوع تصمیم گیری کرده اند که چه کنیم تا صهیونیست بر دنیا حاکم شود.
برای اینکه ببینید آنها چگونه کار می کنند یک مثال کوچک: کوچکترین حرکت همان کارتون معروف موش و گربه یا همان تام و جری است. چون اروپایی های مسیحی،  صهیونیست ها را به خاطر موذی گری و جمع کردن طلا و خرابکاری به موش تشبیه می کردند و به آنها موش می گفتند. صهیونیست ها با ساخت این کارتون اکنون موش را یک موجود زیرک و خوب و دوست داشتنی جلوه داده اند. یا در بازیهای رایانه ای که در تصاویرشان روی کاشیها نوشته «انا مدینة العلم و علی بابها» و پیروزی ها در کلیساهای رم جشن گرفته می شود و ... که به طور مفصل در وب بحث شده است.


در سال 1893 پروتکل های تئوریسین های جهانی یهود این را تدوین کرد که برای تسخیر دنیا توسط صهیون، باید ابتدا ثروت دنیا و سپس رسانه های جمعی و عمومی را تصاحب کنند. در نیمه ی دوم قرن بیستم هم رسماً اعلام کردند که ما به اولین قدم که طلای (ثروت) جهان است رسیدیم اکنون نوبت رسانه هاست!


بعد از فروپاشی شوروی،‏ آمریکا تصور کرد که جهان تک قطبی شده  و می تواند بر جهان حکمرانی کند. اما ناگهان قطب مسلمانان روبه ر وی آنها قد برافراشت. مسلمانان مانند بلوک شرق محدود به کشورهای خاصی نمیشدند که در یک محدوده جغرافیایی محصور باشند بلکه در تمام دنیا پراکنده‏اند!
به خاطر همین تحت عنوان دموکراسی به پیامبر اسلام تهمت میزنند یا کاریکاتور میکشند یا ...
باید کمی تیزهوشانه با نشانه ها برخورد کرد!


اصل اساسی در هر جامعه دشمن شناسی است چه در جنگهای فیزیکی و مکانیزه و چه در جنگهای فکری. ما باید روی نمادها فکر کنیم روی بازیها، کتابها! ما باید دشمن را بشناسیم و به ابزارهای خودمان و آنها اشراف داشته باشیم.
اول باور کنیم که دشمن داریم و بعد باور کنیم که ما ملت بی فرهنگی نیستیم! ما تلاقی دو فرهنگ اسلامی و ایرانی هستیم با سابقه ی درخشان.

ما متاسفانه به همه چیز چنان نگاه میکنیم که اگر حرفهای دینمان را رهبران فلان مذهب یا .... بیان کنند بیشتر مورد قبول مان واقع می شود تا رهبران دینی مان.انگار نیاز به تایید دیگران داریم برای معارف اسلامیمان. و آنوقت اسم این را هم می گذاریم روشنفکری دینی..
در حالی که اینطور نیست. یک بچه مسلمان باید دینش را باور کند و از زاویه دین به همه پدیده ها نگاه کند نه اینکه از زاویه روشنفکری و سایر پدیده ها به دین نگاه کند.. این خود بحث مفصلی است که بعدا باید روی آن حسابی صحبت کنیم..
چرا باید وقتی یک مطلب را از قول امام صادق نقل می کنیم با سردی و بی تفاوتی با آن برخورد بشود ولی وقتی همین مطلب را از قول ویل دورانت و برتراند راسل و .... نقل می کنیم جوان ایرانی کف کند و فکر کند به چیز جدیدی دست یافته اند..
مادچار عدم شناخت ازدینمان هستیم و به همین جهت گاهی از صمیم دل خیلی چیزها را باور نداریم. باید به این باور مندی برسیم.. البته بحث خیلی مفصل است که الان با این گفته ها دارد تبدیل به شعار می شود..

آقای درخشنده با مثالهایی بیان کرد که جریانی در جامعه در جهت مقابله با مقدسات شکل گرفته است که به کتابهایی با تفکر غیر اسلامی ‏ جایزه هم می دهند.


آقای واحدی: خب این تایید همان گفته و عرایض من است که یک جریان در جهت تضعیف فرهنگ دینی ما و رساندن ما به ناباوری دینی می کوشد..

یکی از دوستان: چرا در دنیا اسلام به اهل سنت شناخته می شود و تنها آنان و تازگی ها وهابیت به عنوان مسلمان مطرح می شوند؟  چرا شیعه نتوانسته خود را بشناساند؟

خانم کدخدایی: چرا هنوز در دبستان ها و مدارس ما این گونه سطحی و بدون برنامه ریزی آموزش میدهند؟چرا مثلاْ از حکمت سعدی، مولانا و ... که جز فرهنگ ما هستند استفاده نمیکنند؟

آقای واحدی: پایگاه مکتب تشیع ایران است و در ایران قبل از انقلاب که قرار نبود چنین اتفاقی بیفتد. بعد از انقلاب هم اگر کاری در جهت شناساندن مکتب تشیع شده توسط خود انقلاب و اثرات آن مثل حزب الله لبنان صورت گرفته و گرنه به دلیل ضعف ما در کار تیمی هر کدام به سویی می رویم و سلیقه ای عمل می کنیم.

ما باید با استدلال هایی که پشت آنها منطق خوابیده است تبلیغات آنها را خنثی کنیم. ما باید به این باور برسیم که آیین حضرت خاتم بهترین دین و آیین دنیاست که بهترین جواب را برای معنویت و مادیت زندگی انسانها دارد.

جوان ما باید بفهمد که کاربرد عقل فقط در اصول دین است و در فروع جایگاهی ندارد. چیزی که امروز جوانها را دچار تردید کرده است این موضوع است که حرف بیگانگان و شعارهای فریبنده آنها با عقل هماهنگ تراست. مثلا می گویند راه های رسیدن به خدا به تعداد انسانهاست. این حرف خیلی زیباست اما اگر قرار بود چنین باشد‏ نیازی نبود که خدا پیغمبر بفرستد.
ما باید نسبت به دین و ایینمان آگاهی کامل داشته باشیم. شیعه ای که مفاهیم اولیه تشیع را نمیداند به راحتی در ورطه می افتد و به راحتی می تواند به جای کمک به امام زمان، خرابکاری کند.
مثلا  هم اکنون انتظار بالاترین مفهوم و در عین حال شکننده ترین مفهوم است چون وقتی ما عشق جاهلانه نسبت به مولا داشته باشیم می توانیم هرکس  دیگری را امام زمان بدانیم و ...
 
کتاب هفته ی آینده «روی ماه خداوندرا ببوس» مصطفی مستور و جلسه ی بعد از ان «نشت نشا»‏ امیرخانی!

دوستان شرکت کننده در این جلسه

آقایان واحدی، درخشنده، ‌چاکری، شوریده، کهن دل، الهی، بهشتی، شیرعلی، عربیان

خانمها کدخدایی، رنگین کمان، احمدی، آقابابایی، صنعتی نیا،‌ کشاورزیان، مالمیر، طولابی، عرب، صدر و مرکباتی



نویسنده » هم اندیشان » ساعت 7:0 عصر روز شنبه 87 خرداد 4

باز شنبه ای دیگر فرا رسید و آقایان شوریده، چاکری، درخشنده، بهشتی، الهی، کهندل و واحدی و همینطور خانمها طولابی، کشاورزی، میر آقا بابایی، مالمیر و مرکباتی در محل فرهنگسرای دانشجو گرد هم آمدند و گپی را که موضوعش از قبل مشخص شده بود را آغاز نمودند.

موضوع جلسه این هفته همانطور که قبلاْ اعلام شده بود، بررسی کتاب « چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟ » اثر « اسپنسر جانسون » بود.

آقای چاکری بحث را اینگونه آغاز می نماید‌ :  موضوع اصلی کتاب، عدم مقاومت در برابر تغییرات است و می خواهد قدرت ریسک پذیری را نشان دهد. در این کتاب که یکی از پرفروش ترین کتب سال امریکا بوده، سعی شده فقط در خصوص تغییرپذیری صحبت شود و هیچ منظور اقتصادی هم نداشته است. هر چند مورد سوء استفاده شرکتهای هرمی از جمله گلد کوئیست قرار گرفته است.

آقای درخشنده که خودش داستان نویس « مجموعه خاطرات تخریبچی دوران » است و در خصوص 8 سال دفاع مقدس قلم می زند می گوید : «‌ داستان این کتاب، یک داستان نمادین است. اگر در اینباره مثالی بخواهیم بزنیم، مثال کوه یخی مثال قابل قبولی است. چراکه بخشی از آن زیر آب است و بخشی دیگر روی آب. آن بخش که زیر آب است مشاهده نمی شود، اما بخش دیگر که روی آب است، به راحتی قابل رویت است. »

نماد این داستان اینطور بیان گردیده : « قدرت ریسک پذیریتان را بالا ببرید. » در واقع اگر شما خودتان را به سود کم قانع کنید، قطعاْ از رسیدن به سود هنگفت باز خواهید ماند و سود بزرگی حاصلتان نخواهد شد. بسیاری از شرکتهای هرمی که فعالیتشان توسط قانون در کشور ما ممنوع اعلام شد، از این کتاب سوء استفاده کردند. بدین شکل که مدیریت اقتصاد را کنار ریسک پذیری گذاشتند و گفتند : هر کس ریسک پذیریش بیشتر باشد، قطعاْ سودش نیز بیشتر خواهد شد و با این حربه، افکار عمومی جامعه و برخی سودجویان را فریب دادند.

آقای اسپنسر جانسون داستان را به شیوه آموزشی طرح نموده است، مثل کتاب قلعه حیوانات. در واقع آموزش اقتصاد به روش و شیوه داستانی !!

آقای کهن دل بحث را بدین شکل ادامه می دهد  :

« ذهن و اندیشه انسان دارای یک ساختار و نظام کلی است. بطور کلی هر کس که تمرین و ممارست نماید تا این ساختار و نظام را دچار تغییر و تحول نماید، برنده است. به عبارت دیگر،‌ مشاهده از زوایای مختلف و انظار گوناگون صحیح است و بالطبع نتیجه بخش خواهد بود. »

انسان بر اساس نیاز دست به تلاش و تکاپو میزند و اگر این نیاز زمانی از بین رود، بدیهی است که تلاش و کار انسان نیز از بین خواهد رفت. در این داستان، به دنبال پنیر رفتن موشها، استارتش زمانی زده می شود که احساس گرسنگی می کردند و این البته به ذهن بستگی دارد. اگر ذهن این آمادگی را در خود ببیند، سریعتر دچار تغییر و تحول میشود، اما اگر ذهن دارای این آمادگی نباشد، قطعاْ شتابش کمتر خواهد بود ولیکن تغییر انجام خواهد پذیرفت.

آقای بهشتی نیز می گوید :

در کل داستان 2 گروه وجود داشتند. 1- آدمها و 2- موشها.

« نویسنده اخلاقی را در ورطه نقد قرار نداده است بلکه هدفش صرفاْ نمایش کار تیمی و تیم ورک است. اگر عقل و عمل کنار یکدیگر قرار بگیرند، خیلی بیشتر موفق خواهد بود و نه لزوماْ تغییرپذیری !! » عمل صرف یا اندیشه صرف به درد نمی خورد.

آدمها غرور خاصی دارند. آنهم به دلیل فهم و عقلشان است. اما موشها نه! با عملشان نشان دادند که خوب می توانند تلاش کنند، آنهم با اعتراف به ناتوانی. هدف نویسنده نشان دادن این مطلب است که : نه آنقدر وقت هست که فقط کار و تلاش کرد و نه آنقدر وقت که فقط تفکر و اندیشه. بلکه هدف کار تیمی است. علم اقتصاد ثابت کرده که « هرچه قدرت ریسک پذیری بیشتر باشد، میزان سودش نیز بیشتر خواهد بود. » و علت عدم موفقیتش در ایران، تک محصولی و اقتصاد بیمار کشور میباشد. و به این بحث در اقتصاد کلان پرداخته شده است.

آقای الهی نیز می گوید :

بزرگی گفت : « برای افراد بزرگ هیچ گاه بن بست وجود ندارد. هرگاه به بن بست رسیدند، آرام نمی نشینند و خودشان یک راه ایجاد می کنند. در واقع فرق بین آدمهای بزرگ و کوچک در خودباوری آنان است.‌ »

در داستان گفته شده، هیچ علامتی وجود ندارد. نه نشانه ای، نه تابلوی راهنمائی. این در حالیست که ما در زندگی اجتماعیمان هر روز با تابلوها، راهنماها و حتی نشانه هایی برخورد می کنیم که آنان ما را هدایت و راهنمایی می کنند.

استاد واحدی ادامه می دهند :

فضای داستان طوری طرح است که تغییرپذیری و موفقیت پس از آن ترسیم شده است. اما فضای کلی، تکیه بر ذهن و عقل و حتی شرف آدمی نیست.

« در این کتاب سعی شده به تقابل غریزه و عقل پرداخته شود و موفقیت هم زمانی اتفاق می افتد که غریزه برتر باشد. » آدمها به روش تفکر و آموختن و همچنین تجارب گذشته، گاهی موفق بودند و گاهی هم اعتقادات و تفکرات آنها را گیج میکرد و مشکل دقیقاْ همینجا بود که از عقل و تجربه استفاده می شد!! و اینجا نقطه شکست آنان بود. اما موشها، فقط بو می کشیدند، می دویند، یافت می کردند و می خوردند.

در این داستان حقیقت طوری وارونه نشان داده شده که کاری را که موشها باید بکنند، انسان انجامش می دهد و عمل مختص آدمها توسط موشها صورت پذیرفته است. و این نتیجه تقابل غرایز و اندیشه است که غریزه پیروز میدان بوده است. کتاب می گوید : اگر با عقل تجزیه و تحلیل نماییم، عقل مانع می شود و ما را از کار باز می دارد. در واقع نویسنده قصد کوبیدن ذهن و اندیشه انسان را داشته و غریزه را بالا برده!!

رسول خدا (ص) فرمودند : حیوان، شهوت و غریزه محض است عقل ندارد و فرشته، عقل و نور محض است و شهوت ندارد. اما انسان مرکبی از هر دو است. هم عقل دارد و هم شهوت. زتدگی در پرتو دین اینگونه است که « به همه لذتها برسید!! اما با چارچوب و محدودیت دین و شریعت. دین، هیچ بخشی از ابعاد انسان را نه تنها حذف نکرده، بلکه برای یکایک آنها برنامه دارد. کار دین سامان دهی و سازمان دادن است، اما نگاههای انسان، تک بعدی است و ناقص.

در این کتاب شعار « غلبه بر ترس = غلبه بر آزادی » داده شده است که بدون پشتوانه منطقی و عقلائی بسیار خطرناک است. اگر با این دیدگاه جلو برویم، قطعاْ به این نتیجه هم خواهیم رسید که : ترس از معاد آنقدر هم هولناک نیست که شما خیال می کنید.

آقای اسپنسر جانسون به دید بدبینانه می گوید : دنباله رو غریزه و شهوت باش!!! اکنونت را دریاب و به آینده هم کاری نداشته باش!! و به نگاه خوش بینانه همان اصل تغییرپذیری.

امام صادق (ع) می فرماید :« از ما نیست کسی که هر روز به حساب خودش نرسد. » (انسان زمانیکه دنبال سود و زیان است به حساب خودش می رسد.) باز هم حدیث داریم که : زیانکار کسی است که دو روز عمرش شبیه به هم باشد. یعنی تغییر مثبتی در زندگی اش نباشد.(در پرهیز از گناه و انجام عمل صالح).

بوذز جهرمی می فرماید : «علم انسان مثل قطر دایره است. هر چه قطر افزایش یابد، جهل که همان مساحت استنیز افزایش می یابد.»

حال سوال بنده اینجاست که : در یک کشور اسلامی، چرا باید به بهانه یکی از پرفروش ترین کتاب امریکا، به 10 بار تجدید چاپ برسد ؟؟ آنهم با ترجمه های مختلف.!!!

 


 پی نوشت : به علت درخواست عزیزان، بحث در مورد همین خصوص در جلسه 3/2/87 ادامه خواهد داشت. انشالله.

قابل ذکر است که کتاب « بادبادک باز » نوشته آقای خامد حسنی - انتشارات مروارید نیز موضوع بعدی معرقی شد.

 

 



نویسنده » هم اندیشان » ساعت 7:0 عصر روز شنبه 87 اردیبهشت 28

 

دومین جلسه ی هم اندیشی جوانان نیز این هفته، شنبه در فرهنگسرای دانشجو برگزار شد.

 

از آنجایی که عده ای ازدوستان درگیر نمایشگاه کتاب بودند، به احترام آنها بررسی کتاب “چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد” به هفته ی بعد موکول شد.

 

این جلسه در مورد دین، ماهیتش و همین طور اصل مجموعه بودن دین و لزوم پرهیز از التقاط و نگاه سلیقه ای به دین و ارتباط عدالت و دین بحث شد.

 

این جلسه با حضور 8 تن از عزیزان برگزار شد.

 

جلسه ی بعدی شنبه 28 اردیبهشت ماه در فرهنگسرای دانشجو،سرای کتاب، برگزار میگردد.



نویسنده » هم اندیشان » ساعت 7:0 عصر روز شنبه 87 اردیبهشت 21

 

جلسه هم اندیشی جوانان با حضور آقایان واحدی، درخشنده، شوریده، جوشقانی، عربیان، چاکری، حسینی، فرزامی، الهی، کهن دل و خانمها چشم به راه، مرکباتی و بایرامی در محل فرهنگسرای دانشجو واقع در یوسف آباد - خ 21 - پارک شفق - سرای کتاب راس ساعت 17 مورخ شنبه 14/2/87 تشکیل شد.

در ابتدای جلسه دلایل لزوم تشکیل حلقه هم اندیشی جوانان از سوی جناب آقای واحدی مطرح شد. همچنین با رای گیری از حاضرین نام جلسه هم حلقه هم اندیشی جوانان انتخاب گردید. در خلال جلسه آقای واحدی در پاسخ به این سوال که « چرا جوانهای ما از هویت اصلی خودشان دور شده اند؟ » به ضعف در اداره امور فرهنگی کشور  اشاره کردند و خاطرنشان کردند که « یکی از مشکلات اصلی عدم برخورد به صورت کارگاهی است. متاسفانه در جامعه امروز ما، بستری جهت برخورد بصورت کارگروهی و کارگاهی فراهم نشده است و این یک نقطه ضعف بزرگ برای جوانان فرهنگی ما به شمار می رود. » ایشان فرمودند : جلسات باید مستمر و منظم باشد، هر چند شرکت کنندگان کم باشند. در دنیایی که امروز ما داریم متاسفانه اسلامیت و ایرانیت ما در حال تخریب هست. ما باید این عوامل را یک به یک شناسایی و در پی حل آنها باشیم.

موضوعاتی در راستای این جلسه پیشنهاد شد که عبارتند از :

  • بررسی موضوعی قرآن کریم (ترجمه، مفاهیم، تدبر و شان نزول آیات)
  • شیعه شناسی
  • بررسی تاریخ اسلام (تاریخ تحلیلی)
  • امام شناسی
  • مهدویت و مباحث مربوط به این موضوع
  • مباحث کلامی و اعتقادی (توحید، نبوت، امامت و قیامت)
  • مسائل اجتماعی

آقای عربیان به موضوع تاریخ تحلیلی اسلام و اینکه چرا جوانان ما امروز به خودباوری نرسیده اند اشاره کردند و موضوع بررسی عوامل و دلایل دین گریزی جوانان از طرف آقای چاکری مطرح گردید.

در انتهای جلسه کتاب « چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟ » معرفی شد و قرار شد که دوستان تا شنبه آینده مورخ 21/2/87 این کتاب را مطالعه بفرمایند.



نویسنده » هم اندیشان » ساعت 7:0 عصر روز شنبه 87 اردیبهشت 14

<   <<   6   7