حاج آقا واحدی: بحثی داریم در اصول فقه، که در مقابل نص و متن آیه یا حدیث، دیگر نمی توان به استنباط، اجتهاد و برداشت تکیه کنیم. اشکال ما این است که ما از معصومان، یک آدم های انتزاعی ساخته ایم و توقع داریم آنگونه که خودمان می پسندیم در موردشان بشنویم و یا حتی حدس بزنیم. باید نگاه کرد که آیه چه می گوید... چرا ما بیاییم با کلی مشقت و دردسر، ظاهر آیه را به هزار و یک راه توجیه کنیم که به خواسته ی خودمان برسیم؟ چرا ما نباید آیه را ملاک عمل قرار بدهیم و خواسته های خودمان را با آن تطبیق بدهیم؟
حالا اینکه ضمیر در «فانساه الله الشیطان ذکر ربه» آیا به یوسف برمی گردد یا به آن فردی که قرار بود پارتی یوسف بشود و نزد عزیز مصر از ا و یاد کند، فرقی نمی کند. مهم نتیجه است که قرآن به صراحت می گوید همین که یوسف از آن نجات یافته ی از زندان چنین درخواستی را مطرح کرد باعث شد که چندین سال در زندان بماند.
اینکه انسان مخلَص باشد و در معرض القائات شیطانی هم قرار بگیرد، هیچ مشکلی ندارد و با مبانی اعتقادی ما هم علی الظاهر منافاتی ندارد. مهم این است که او اسیر وسوسه های شیطانی نگردد. آدمیزاد به همین دلیل از فرشته برتر است که فرشته از شیطان مصون است اما آدمیزاد به خودی خود مصون نیست؛ اما چنانچه تحت تاثیر القائات شیطانی قرار نگرفت از فرشته هم بالاتر می رود.
بدون تردید انبیا و اولیاء هم در مقام آزمایش قرار می گیرند و اصولاً این آزمایش های الهی است که انسان را پالایش می کند و ظرفیتش را بالا می برد. اگر ما بخواهیم وجود انبیا و اولیا را حتی از وسوسه های شیطانی و این نوع آزمایشات مصون بدانیم که دیگر اینها نمی توانند برای ما حجت باشند. اگر امام، مورد ابتلا و آزمایش قرار نگیرد که امام نمی شود. همانطور که در قرآن در مورد ابراهیم گفته شده که پس از آن که به انواع آزمایش ها امتحانش کردیم و او از همه ی آنها سربلند بیرون آمد گفتیم که «انی جاعلک للناس اماما»
در باره ی حضرت ابراهیم هم داریم که وقتی داشت اسماعیل را به قربانگاه می برد شیطان بر او ظاهر شد و وسوسه هایش را شروع کرد؛ اما مهم این است که ابراهیم فریب او را نخورد. اگر بخواهیم وسوسه ی شیطانی را از انبیا و معصومان نفی کنیم که خیلی هنر نمی کنند که گناه نمی کنند. توان گناه داشتن و میل به آن داشتن و گناه نکردن مهم و هنر مخلصین است نه اینکه از گناه بدشان بیاید یا در دسترسشان نباشد و گناه نکنند..
در حالی که به تعبیر قرآن، فرستادگان الهی همه از نوع خود مردم هستند که در همه چیز مانند آنان هستند. تنها تفاوتشان این است که توانسته اند حریف نفس بشوند و شیطان را در وجود خودشان راه ندهند و امین وحی الهی قرار گیرند.
آقای کمالی: یک موقع سوال ما از خارج دین است و گاهی از درون دین. اول باید موضع سوال را مشخص کنیم چون هر سوالی که موضعش مشخص نباشد ذهن را دچار تشویش می کند. اینجا و در این بحث، سوال ما که از خارج دین نیست. خب اگر ما دین را قبول کردیم و نیز قبول کردیم که 14 معصوم ما "نصب" شده ی خدا هستند، می رویم دنبال اینکه هر چه آنها بگویند درست است.
در داستان حضرت یوسف دنبال چه برداشتی هستیم؟ اینجا می خواهد بگوید مهم ترین بحث در این قسمت لزوم "توکل" به خداست. حالا ما هی بیاییم بگوییم که از یوسف بعید است و ... این دردی را درمان نمی کند.
حاج آقا واحدی: ببینید دوستان.. گاهی ما از پایین به مقام امامان و معصومان نگاه می کنیم. یعنی یک سری ملاک ها برای خودمان ساخته ایم که دوست داریم پیشوایانمان دارای این ملاک ها باشند. در حالی که لازم است ما از بالا نگاه کنیم و آن کس که انتخاب شده ی خداوند هست را همانطور که هست بپذیریم. یعنی اگر خدا را باور کردیم و خدا یک نفر را به عنوان پیامبر معرفی کرده است، وظیفه ی ما عمل به دستورات آن پیغمبر است.باید به این درجه برسیم که اگر خدا حق است واین خدای حق پیامبری را برای راهنمایی و به عنوان امام و پیشوای ما فرستاده است، مورد قبول من باشد و قبل از اینکه به سراغ ویژگی هایش برویم خودش را قبول داشته باشیم. البته شکی هم نداریم که فرستاده ی خدا دارای بهترین ویژگی های بشری است که می تواند الگوی عملی ما قرار گیرد.
گاهی ما به معصومان و اولیای الهی، ماورایی فکر می کنیم که تصور می کنیم او در همه چیز باید 100 باشد. این است که حتی وقتی قیافه ی آنان را تصور می کنیم زیباترین ها را تصور می کنبم؛ نتیجه اش می شود همین تصویرهایی که از ائمه می کشند که اصلا با واقعیت هم تطبیق ندارد.
ما نباید دچار افراط و تفریط بشویم. ما رهبرانمان را چون خدا انتخاب کرده است قبول داریم و چون قبولشان داریم دنبال صفت ها و ویژگی هایشان هستیم.این می شود نگاه از بالا .. اما نگاه از پایین برعکس این ماجراست؛ یعنی چون این آدم این خصوصیات را دارد پس به امامت قبول می کنیم.
خانم منزوی: بحث از پایین به بالا هم بالاخره پیش می آید. ما اشکالمان این است که به دنیا که می آییم وسط خانواده ی شیعه هستیم و هیچ وقت خودمان دنبال توحید و ... نمی رویم. وقتی می فهمم که امام هایمان نصب شده اند و خود خدا مراقبشان بوده و من نمی توانم به آنها برسم برای اعمالشان دنبال دلیل می گردم و بر آن اساس قضاوت می کنم.
آقای شیرعلی: امامان ما در همه چیز برتر هستند، اما تصورات ما گاهی از این «برتر بودن» اشتباه است. یعنی ما برتری را می پسندیم که خودمان می خواهیم با عقلمان تشخیص بدهیم در حالی که شاید عقل ما یک چیزی را قد ندهد اما در عالم واقع همان برتر باشد. اگر از پایین نگاه کنیم بحث می کنیم که چرا امام حسن صلح را پذیرفت و چرا امام حسین جنگ کرد؟ در حالی که در باورمان باید این باشد که چون امام هستند هیچ اشتباهی نمی کنند. صلح امام حسن، برای اسلام همان قدر مفید بوده که جنگ امام حسین تاثیر داشته است.
خانم منزوی: پیامبران و امامان خودشان باعث شده ند که به آن درجات برسند و ما برای رسیدن به خدا نیاز داریم که از اعمالشان الگو برداری کنیم.
آقای کمالی: ما باید به جایی برسیم که وقتی امام صادق می گوید این کار را انجام بده، چون و چرا نکنیم و آن را با جان و دل انجام دهیم. الگو هم یعنی همین.. نه اینکه آنچه ما می پسندیم را الگو بدانیم و سعی کنیم یک راهی پیدا کنیم که حتما امامانمان را بر اساس آن الگوی ذهنی خودمان تطبیق بدهیم.
حاج آقا واحدی: این الان مشکل جامعه ی شیعه ی ماست که به دلیل القائات بیگانگان و شبهه افکنی های آنان فقط دنبال توجیه رفتار امامان هستیم. بسیاری از علمای ما انرژی شان را صرف اثبات و توجیه رفتارهای ائمه می کنند. حال آنکه باید گفت وقتی قبول می کنید که آنها امام ما هستند پس رفتارهایشان را باید پذیرفت.
خانم منزوی: من یه انتقاد دارم، چرا شما اینقدر تسلیم هستید؟
حاج آقا واحدی: قبلا هم این را بحث کردیم که تسلیم یک اصل است در دین اسلام. بر خلاف اصول که باید با منطق و با توسل به عقل به آنها رسید، در مورد فروع و احکام عملی نباید زیاد چون و چرا کرد. یعنی باید اصول را با تکیه بر عقل حل کنیم و فروع را دربست بپذیریم. وقتی اصول را بشناسیم کفش هایمان را زیر بغل می زنیم و چون اماممان گفته است داخل تنور می رویم. چون اعتقاد داریم که امام جز خیر و مصلحت ما را نمی خواهد. این منتهی درجه ی ایمان است.
برفرض شما در فروعات فکر کردید و به نتیجه نرسیدید که فلان واجب را باید انجام دهید؛ تکلیف چه می شود؟ یا مثلا فکر کردید و به این نتیجه رسیدید که فلان فعل حرام، دلیلی ندارد که حرام باشد، آن وقت چه باید کرد؟ مگر می شود که ما به خدا ایمان داشته باشیم، اما دستور خدا را با عقل بسنجیم که اگر عقلمان به نتیجه نرسید، دچار تضاد و «نومن ببعض و نکفر ببعض» شویم؟
آقای درخشنده: ما هر جا می رسیم می خواهیم منطقی صحبت کنیم. منطق بر اساس روابط علت و معلول نشکیل شده است. از طرفی عقل ما تابع احساس ماست. ما چگونه می توانیم از مسلماتی صحبت کنیم که تابع احساس ما نباشد. بنابراین روی عقل نباید زیاد حساب کرد چون تابع احساسات است.
نویسنده » هم اندیشان » ساعت 7:0 عصر روز شنبه 87 شهریور 30
در جلسه ی هجدهم، هنگام بحث از توحید، حاج آقا واحدی به موضوع شرک اشاره ای داشتند و گفتند: شرک در عبادت یعنی اینکه کسی را در کنار خدا به نوعی بپرستیم یا به عنوان یک وجود موثر در زندگی خویش مورد توجه قرار بدهیم. اگر خوب دقت کنیم می بینیم که بسیاری از ماها اصولا ًموحد نیستیم یعنی ادعای توحید می کنیم ولی در کنار خدا چیزهای دیگر را نیز می پرستیم. وقتی پیامبران خدا هم یک لحظه بر غیر خدا تکیه و توکل کنند به نوعی مورد توبیخ و تلافی قرار می گیرند، تکلیف ما که دیگر معلوم است. به عنوان مثال به داستان حضرت یوسف دقت کنید که در زندان به فردی که قرار بود آزاد بشود و باده گردان مجلس شاه شود، گفت: نزد عزیز مصر یاد من باش و به او بگو که من بی گناه زندانی شده ام.
خداوند در قرآن می فرماید: "فلبث فی السجن بضع سنین ..." یعنی به خاطر همین که به کس دیگری غیر خدا توکل کرد سزایش «بضع سنین» در زندان ماندن بود که به تعبیر روایات، این در زندان ماندن، هفت سال طول کشید.
بحث از اینجا شروع شد... بعضی از دوستان نظرشان این بود که قرآن در مورد یوسف گفته است که او از مخلصین بوده است و این درست نیست که بگوییم فردی مثل یوسف، خدا را حتی برای یک لحطه از یاد ببرد و چنین تنبیه بشود و هفت سال در زندان بماند. شاهد این مطلب هم این است که علامه طباطبایی در المیزان گفته اند: ضمیر در آیه ی " فانساه الشیطان ذکر ربه " به یوسف بر نمی گردد؛ بلکه به آن زندانی آزاد شده بر می گردد که معنایش این می شود که شیطان یادآوردن یوسف را از یاد او برد تا هفت سال طول کشید و یوسف همچنان در زندان باقی ماند.
حاج آقا واحدی: مخلص یعنی چی؟ آیا مقام مخلص بودن بالاتر است یا مقام معصوم بودن؟
آقای شیرعلی: مخلِص وقتی است که اعمال و رفتارش فقط و فقط برای خدا باشد وخودش تلاش کرده باشد تا به مقامی از اخلاص رسیده باشد. اما مخلَص یک درجه بالاتر است، او توسط خداوند به این مقام انتخاب شده و دیگر «من» از اعمال او خارج می شود؛ اعمالش خالص برای خدا می شود و جزو اولیاء الله می گردد. او دیگر خطا نمی کند و امکان خطا هم برایش وجود ندارد؛ زیرا بینشش به جایی رسیده است که حتی گرایش درونی هم به سمت گناه ندارد؛ چه رسد به انجام دادن آن.
خانم منزوی: پس چرا در داستان حضرت یوسف، میگوید "معاذالله"؟
آقای شیرعلی: در هر لحظه می توان به خدا پناه برد. در مورد قضیه ی زندان هم علامه طباطبایی می گویند: خدا بعضی وقتها برای ایجاد ظرفیت کسی را مبتلا می کند و شاید این در زندان ماندن یوسف برای تعالی ظرفیت او بوده است.
حاج آقا واحدی: حالا یک سوال.. آیا شیطان نمی تواند مخلصین و از آنان بالاتر، معصومان را وسوسه کند؟ یا می تواند آنان را وسوسه کند اما آنان اسیر وسوسه های او نمی شوند؟
بیشتر مطالعه کنیم و بقیه بحث را در جلسه ی آینده ادامه بدهیم..
نویسنده » هم اندیشان » ساعت 7:0 عصر روز شنبه 87 شهریور 23
حاج آقا واحدی: یک مروری بر مباحث گذشته داشته باشیم:
- با مقدمات عقلی و با دقت در جهان هستی، به نظم مطلق و اعجاب انگیزی پی می بریم که این نظم نمی تواند حاصل یک حادثه باشد و بی تردید باید آفریدگاری داشته باشد که هم این جهان را خلق کرده و هم چنین نظم دقیقی را بر آن حاکم کرده باشد.
- هیچ یک از موجودات جهان نمی توانند به خودی خود وجود داشته باشند چون محدود هستند و وجود هر چیز محدودی به ناچار باید بر وجود دیگری متکی باشد. بنابراین تمام مواد و تمام موجودات باید وجودشان و هستی شان متکی به وجود موجودی فراتر و نامحدود باشد. ؛ این موجود فراتر و نامحدود چیزی نیست جز همان آفریدگار . ناظم نظام هستی.
- این آفریدگار نمی تواند بیشتر از یکی باشد؛ زیرا اگر بیشتر از یکی باشد، زمین و زمان بهم می ریزد و چنین نظمی نمی تواند پایدار باشد. از طرف دیگر وجود محدود است که می توان در موردش بیش تر از یکی را فرض کرد و اگر موجودی نامحدود شد دیگر تصور این که بیش از یکی باشد پیش نمی آید. وجود شبیه و نظیر برای موجودات محدود است و در مورد موجودات نامحدود امکان عقلی و فلسفی ندارد.
- ما با عقلمان نمی توانیم به ذات این موجود نامحدود که آفریدگار ما و همه ی جهان است پی ببریم. از این رو دستور داریم که در ذات او فکر نکنید و تنها وظیفه داریم که در نعمت ها و آلاء او بیندیشیم. به خاطر همین هم هست که هیچ جای قرآن و روایات به بررسی یا معرفی ذات او نپرداخته و فقط به معرفی او و صفات ایجابی و سلبی او بسنده شده است.
- صفات ایجابی عبارت از صفاتی است که او دارد. و صفات سلبی صفاتی است که از ذات او دور است و شایسته ی او نیست که چنان اوصافی را داشته باشد.
- اعتقاد به توحید مراتبی دارد که باید به آن بیشتر بپردازیم. توحید ذاتی، توحید صفاتی، توحید افعالی و توحید عبادی. ما در جلسات آینده به این مراتب توحیدی بیشتر می پردازیم انشاء الله
آقای ...: اینکه یکی ادعای پیغمبری می کند از کجا نشات می گیرد؟ یا این هایی که جلسات معنوی عجیب و غریبی درست می کنند و مردم را هم دور خودشان جمع می کنند؟
حاج آقا واحدی: قطعاً ااز روی هوی و هوس و قدرت طلبی یا انگیزه های دیگر برای سوء استفاده از مردم است و به یقین اگر مخاطب نداشته باشند نمی توانند کاری انجام دهند. مهم این است که یک عده ای احمق دور و بر آنان را می گیرند و آنان هم سواری می کشند.
آقای چاکری: استعمار می خواهد وارد جامعه شود و می بیند بهترین راه همین زمینه های مذهبی است.
آقای ...: امروز مردم آگاه هستند و نمی توان وجود چنین گرایش هایی را مبتنی بر حماقت مردم دانست. شاید واقعاً کسی واسطه از طرف خدا باشد و حرفی برای گفتن داشته باشد. اگر این نیست چرا می بینیم که بعضی از همین جریان ها و افراد، واقعا می توانند تصرفات غیر مادی بکنند و کارهای خارق العاده ای که بشر عادی از انجام آن ناتوان است انجام بدهند؟ مطمئناً بعضی آدمها جایگاه ویژه ای دارند و در قبال کارهایی که انجام می دهند هیچ درخواستی ندارند... بنابراین نمی توان گفت که این ادعاها با انگیزه های سوء استفاده و ... صورت می گیرد.
آقای کمالی: یک جریان کلی وجود دارد. آتش پرست هم نذر می کند و برآورده می شود، بت پرست هم ایضاً! بحثی است که می گویند خدا هیچ دل شکسته و هیچ امیدواری را ناامید بر نمی گرداند. مهم این است که خداوند به بنده هایش رحمان است با صرف نظر از اینکه خداپرست باشند یا نه.. هیچ اتفاقی بدون اذن خدا رخ نمی دهد، می بینی کسی گناه انجام می دهد و وضع مالیش هم عالی است و دعایش هم مستجاب می شود. هر چیزی را که شرایطش را مهیا کنی بدست می آوری. لازم نیست ادم عجیب غریبی باشی.
آقای ...: اصلاً چیز ماورایی وجود دارد؟
حاج آقا: بله.. ماورایی وجود دارد و بعضی آدم ها می توانند آن را تسخیر کنند. مرتاض های هندی همین کار را انجام می دهند. اراده ی انسان هر جور که دوست داری تربیت می شود. تمام این کارهای خارق العاده ناشی از اراده ی انسان است. اگر شما ظرفیت های روحی و ارادی خود را بالا ببرید کارهایی می کنید که انسان های عادی نمی توانند انجام بدهند حالا خواه مسلمان و خداپرست باشید یا کافر و بی دین.
نویسنده » هم اندیشان » ساعت 7:0 عصر روز شنبه 87 شهریور 16
خانم مرکباتی: خب با بیان شما پس از اینکه خدا اموز شدیم چگونه می توانیم خدا انگیز شویم؟
آقای شوریده: اولین قدم برای رسیدن ترک محرمات و انجام واجبات است. منظور انجام تکالیف شرعی است.
آقای چاکری: برای تکلیف داشتن باید شناخت زیر مجموعه دین قرار گیرد. دین انسان ها را داخل یک لوله می کند که به جای دیگری نگاه نداشته باشند و آنچه هست مین محتویات لوله باشد..
آقای شیرعلی: دین مثل جعبه است که باید در آن محدوده باشی. و انسان باید بپذیرد که یک سری بایدها و نبایدها دارد اما این محدودیت ها به عنوان پلی است برای رسیدن به چیزهای بهتر.
حاج آقا واحدی: این تعریف درستی از دین نیست که بگوییم دین انسان ها را در یک جعبه قرار داده که دور و بر خودشان را نبینند. دین ارتباط با اشیا و افراد و کارها را در چهارچوب قرار می دهد. بنابراین بهتر است بگوییم خط کش نه جعبه! چون از نظر دین، هر چه را می خواهی می توانی بچشی اما قبلش باید با این خط کش سنجیده بشود. این خط کش شاید محدودیتی باشد اما با ترک لذت های زودگذر دنیایی به لذت های بالاتری می رسیم. علت اینکه این محدودیت ها برایمان سنگین است فقط به خاطر درک نکردن آن لذت برتر است و بس.
اما سوال خانم مرکباتی این نبود. سوال ایشان این است که خب ما منطقاً ً تسلیم شدیم و خدای خالق را پذیرفتیم؛ حالا بعدش چی؟ چگونه می توان به شهود عرفانی رسید و عشق الهی را تجربه کرد؟
فرق عرفا با فلاسفه این است که عرفا به شهود رسیده اند یعنی خدا را می بینند اما فلاسفه با عقل و دو دوتا کردن به خدا رسیده اند.
آقای کمالی: من اگر خودم عاشق بشوم بلدم چه کار کنم. شب بلند می شوم و نماز می خوانم و کلی هم لذت می برم اما اول باید دید چه کار باید کرد که عاشق شد!به نظر من اولین حرکت این است که به چیزهای زیبا نگاه کنیم. به کسی که ناله می کند، غر میزند و ... توجه نکنیم. بعد از مدتی همه چیز در نظرمان زیباتر جلوه می کند.
آقای چاکری: اما با دقت نکردن به آن نازیبایی ها خیلی چیزها را از دست می دهیم. وقتی کارتون خواب کنار خیابان را می بینی ناخودآگاه خیلی چیزها در ضمیرت ثبت می شود.
آقای شیرعلی: به نظر من اون کارتن خواب هم جز جمال است.
خانم منزوی: اگر 10 روز اراده ات را کنترل کنی تا به خدا برسی، این را بهتر درک میکنم تا فقط دیدن زیبایی ها!
آقای شیرعلی: وقتی میگوییم زیباترین چیز، مفاهیم متفاوت است! زیبایی یعنی چی؟
آقای شوریده: مخلوقات خدا زشت و زیبا ندارند. از نگاه ما این گونه تعبیر می شوند اما از نگاه الهی فقط خیر است.
خانم مسعودی: هر کسی میتونه از طریق خاصی به خدا برسه، یکی با دیدین زیبایی ها به خدا می رسد یکی با خندیدن!
حاج آقا واحدی:
آقای کمالی یکی از راه های آن را "زیبا نگاه کردن" به نظام خلقت مطرح کرد. فکر می کنم بعضی از دوستان از این تعبیر ایشان برداشت دیگری داشتند. دقت کنیم که منظور آقای کمالی "به چیزهای زیبا نگاه کردن" نیست بلکه منظورشان زیبا نگاه کردن به همه ی خلقت است حتی آنچه از نظر ما زشت به نظر می آید. البته شاید این نوع نگاه به خلقت، مقدمه ی عاشق شدن باشد و شاید هم عاشق شدن، مقدمه ی آن است. بدین معنی که آیا باید عاشق شد و به این مرحله رسید و یا اینکه اگر به این مرحله رسیدی عاشق شده ای..
اما به هرحال، منظور از زیبا نگاه کردن به خلقت این است که باید تلاش کرد تا همه چیز را زیبا دید. حتما این داستان معروف را شنیده اید که حضرت عیسی با حواریون به راهی می رفتند که لاشه ی متعفن حیوانی را دیدند. حواریون شروع کردند و نسبت به آن لاشه بد گفتند و هر کدام، یکی از زشتی های آن را بیان کردند. عیسای پیامبر فرمود: عجب دندان های یک دست و سفیدی دارد.
یعنی می توان به هر چیزی حتی اگر زشت هم باشد با نگاهی متفاوت نگاه کرد. روزی خداوند به حضرت موسی می گوید: امشب که به میقات می آیی پست ترین مخلوق مرا هم با خودت بیاور.
حضرت موسی خیلی گشت تا شاید موجودی که پست تر از آن وجود نداشته باشد پیدا کند. از انسان ها نا امید شدند یعنی شاید خیلی از انسان ها از منظر انسان های دیگر، پست می نمودند اما وقتی حضرت به آن ها نگاه می کرد با خود می اندیشید که شاید از نظر خدا پست نباشد. تا اینکه به سگی رسید که هم شل بود و هم کور و هم بیماری داشت. حضرت طنابی دور گردن سگ انداخت و شبانه او را با خود به سمت میقات می برد. در راه با خود اندیشید که نکند این مخلوق خدا، پست ترین موجودات نباشد. به خاطر همین ریسمان از گردن سگ باز و او را رها کرد. وقتی به میقات رسید، خدا فرمود: موسی چه شد؟
حضرت عرض کرد: چیزی نیاورده ام.
خدا فرمود: به عزت و جلالم سوگند اگر آن سگ را به عنوان پست ترین موجودات می آوردی من تو را از پیغمبری عزل می کردم!
باید به نظام مخلوق خداوند زیبا نگاه کرد. در این نظام، خلقت همه جور موجود هست؛ زشت و زیبا اما باید به زشتی ها هم نگاهی زیبا داشت چون اگر به درد یک گوشه ای از آفرینش نمی خورد خدای حکیم آن را نمی آفرید. یعنی درست است که در نظر ما زشت است اما در نظام خلقت، جایگاهی دارد که اگر به دید کلان به آن نگاه کنیم جز زیبایی نمی بینیم. همانطور که حضرت زینب در جواب یزید که پس از واقعه ی عاشورا از او پرسید: اوضاع چگونه است و در کربلا چه دیدی؟
فرمود: ما رأیت الا جمیلا یعنی جز زیبایی هیچ چیزی ندیدم.
این در حالی است که آن حضرت در کربلا 17 محرم خود را از دست داده و همه را شهید کرده بودند. معنای این حرف چیست؟ معنای این حرف این است که درست است که عده ای از بهترین های خانواده ی من شهید شدند و آن ها را جلوی خودم سر بریدند اما اگر این خواست خدا بوده و از نگاه خداوند دور نبوده است برای من هم زیباست چون خواست الهی بر غیر زیبایی تعلق نمی گیرد.. چه کسی می تواند در این اوج به قضایا نگاه کند جز کسی که خداباور شده باشد و همه چیز را از نگاه خدا و نظام احسن الهی نگاه کند؟
در واقع ما هم باید اینگونه بیندیشیم که اگر پدرم هم مرد بدان معنی است که تقدیر الهی این بوده است. درست است که گریه می کنم اما به خلقت و تقدیر الهی بدبین نیستم. در مقام عاشقی این چیزها مفهومی ندارد..
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم انچه را جانان پسندد
نویسنده » هم اندیشان » ساعت 7:0 عصر روز شنبه 87 شهریور 9
آقای شیرعلی: با توجه به آیه ی " الله نورالسموات و الارض ... " آیا خداوند الزاما ًنور است؟ یا آنچه خدا به وجود می آورد آیا الزاماً نور است؟ اگر هم همان تفسیر را در نظر بگیریم که نور السماوات یعنی منور السموات آیا معنایش این است که خلقت خدا صرفاً نور است؟
حاج آقا واحدی: یعنی مثلا شیطان هم که مخلوق خداست نور باشد؟
آقای شوریده: نور تمثیل است.
آقای کهن دل: تاریکی باید باشد تا نور شناخته شود.
آقای کمالی: نور چیست؟
آقای شیرعلی: نور می تواند یک صفت باشد!
آقای شوریده: حقیقت نور، خود حق است. نور خورشید خلاق نیست ولی اگر خورشید و برق نباشد دیگر رنگها قابل تشخیص نیست. نور همه را روشن می کند اما چیزی را خلق نمی کند. بر خلاف نور حق که همه را از عدم به وجود می آورد. حقیقت نورانیت از الله است. شمس هم نورانیت خود را از خدا گرفته است.
آقای کمالی: دقت کنید که خداوند دارد با آدم بی سواد 1400 سال پیش با آن شرایط حرف می زند. اینها اینقدر دقت عقلی نمی خواهد باید دید که با شنیدن این آیه چه حسی د ر تو به عنوان مخاطب ایجاد می کند؟ نباید این مسئله را خیلی پیچیده کرد!
آقای شیرعلی: قرآن برای 1400 سال پیش نیست.قران این قابلیت را دارد که برای هر زمانی باشد.
حاج اقا واحدی: قرآن برای همیشه است و این از معجزات و نشانه ی اهمیت قرآن است که هم برای 1400 سال پیش است و هم برای بشر تکنولوژی زده قرن بیست و یکم. فکر کنم منظور آقای کمالی این نیست که برای آن موقع بوده است و برای الان نیست؛ ایشان می خواهد بگوید که همان برداشتی که بشر 1400 سال پیش می توانست از این آیه داشته باشد بشر امروز هم می تواند داشته باشد بدون اینکه بخواهد اینقدر دقت علمی و فلسفی کند..
خانم منزوی: هرچیزی که در قرآن است مصداقی دارد مانند غیبت که گفته خوردن گوشت برادر مرده است. این نور هم مصداقی دارد یا می تواند در ذهن ما جای گیرد یا ماورایی باشد ...
آقای ..: نور خورشید نشانه ای از وجود خورشید است. آسمان و زمین از خودش نور تولید نمی کند اما نوری است برای بیننده.. یعنی اگر آسمان و زمین را ببینی نشانه ای است از اینکه خدا را بفهمی یعنی نشانه ای از وجود خدا. وقتی چراغ خاموش شود انگار چیزی نیست اما وقتی روشن می شود یعنی آنچه نبوده است و نمی دیدی، اکنون قابل دیدن است.....
حاج آقا واحدی: آیه ی الله نور السموات و الارض نمی خواهد چیستی خدا را برساند. دست آخر هم گفته اند نور السموات همان منور السموات است. این آیه می خواهد بگوید اگر خداوند نبود هیچ چیزی در آسمان و زمین نبود برای دیدن. خداوند باعث شناخت ماست نسبت به تمام هستی. تعمق در این آیه هم در نهایت به مقامات عرفانی می رسد نه به شناخت چیستی خدا. جالب است که بدانیم خداوند در هیچ جای قرآن دنیال اثبات چیسی خودش نیست! همه جا می گوید هوالله لا اله الا هو.. هو الله احد.. الله الصمد... خداوند را با ویژگی هایی که جزو ذات خداست می شناسیم نه با ذاتی که به صفاتی متصف است.. به خاطر همین است که فرموده اند: در ذات خدا فکر نکنید ولی در نشانه ها و نعمت هایی او فکر کنید. جالب است که حتی آنجایی که موسی تقاضا می کند که ذات خدا را ببیند ـ هرچند این تعبیر در حق یک پیامبر صحیح نیست اما انگار کسی می خواهد خدا را با دیدن او بشناسد ـ خداوند می گوید: ای موسی! این کوه را ببین اگر بر سر جای خود باقی ماند تو هم می توانی مرا ببینی و ناگهان کوه منفجر می شود و حضرت موسی غش می کند. فخر موسی صعقا
دقت کنیم که قرآن پر است از آیه های محکم و متشابه. در اول سوره ی بقره می گوید این کتاب برای هدایت متقین است. اگر کسی متقی نباشد و به تعبیر علامه که این متقین را به عنوان حق جو ترجمه کرده اند اگر کسی دنبال حق نباشد می تواند با همین آیات متشابه گمراه شود.
مثلا "ان الله علی العرش استوی" واقعاً عرش چیست؟ واقعاً مستقر شدن خدا بر عرش آیا مثل استقرار ما بر صندلی و اشیای دنیاست؟ یا آنجا که می گوید "و کان عرشه علی الماء" عرش خدا بر آب است، یعنی چه؟
اما اینکه سوال شد که آیا تمام مخلوق خدا خیر یا نور است؟ این یک نگاه جامع نگرانه نیاز دارد نه نگاه جزئی به مخلوقات. یعنی تمام چیزهایی هم که در ظاهر به عنوان مظاهر زشتی و بدی شناخته می شوند نیز در نظام احسن الهی و در کلیت خلقت، خیر است. حضرت علی (ع) حتی به آتش جهنم هم "به به" می گوید. به خلقت شیطان هم همینطور.. زیرا اگر آتش جهنم نبود عدل خدا زیر سوال می رفت و اگر شیطان نبود که خبیث از طیب شناخته نمی شد.
آقای شوریده: علل آفریشن شر،حرکت انسان به سمت خیر است.
حاج آقا: وقتی چرخ گوشت درست میشود ممکن است دست کودکی هم درون آن برود، اما سیستم آن مفید است و برای خیر ساخته شده است و همینطور است الکتریسیته و هواپیما و هرچیز دیگری را می توان مثال آورد که خطرات خودش را دارد اما در مجموع منافعی برای بشریت دارد.
برگردیم به بحث اصلی خودمان... در جلسه ی قبل هم گفتیم که دایره ی علم ما به خدا نمی رسد. علم مبتنی بر فرضیه و آزمون است و تا فرضیه ی مخالف جدیدی نیامده می تواند که اثبات قبلی را نفی کند، قابل اتکا است ولی بعضی فرضیه ها بقیه را نقص می کند و مبنای علمی قبلی را نفی می کند و بر باد می دهد. .بنابراین بهترین راه برای شناخت خدا، دریافت خداست و درک او با تمام وجود است.
آقای کمالی: یک رابطه را باید همیشه در نظر گرفت. فکر باید تبدیل به احساس شود تا آن احساس تبدیل به حرکت شود.
آقای شوریده: چون تصورات مادی در ذهن ماست و ظواهر و آثار را می توانیم تجسم کنیم، اما در مورد خدا این گونه نیست. بنابرایثن باید آثار خدا را ببینیم تا به خودش پی ببریم.
خانم منزوی: در سوره ی قصص می گوید شب را برای آرامش قرار دادیم و ... و در اخر آیه می گوید "لا یسمعون" یعنی نمی شنوید! این نشان می دهد که موضوع نمی تواند تنها بر پایه حس و درک باشد و لازم است که به تعقل روی آورد و برای تعقل هم باید ذهن ما درست تغذیه شود.
آقای کمالی: اگر اراده و تقوای خودمان را فقط و فقط 10 روز کنترل کنیم می بینیم که حسمان تغییر کرده است. ما میدانیم که بعضی چیزها را نباید بخوریم چون برایمان ضرر دارد, اما چون خوشمزه است میخوریم.. در حالی که باید جوری احساسات را پیش ببریم که مصلحت ها را که عقل می شناسد و یدان می رسد با تمام وجود و با دل بپذیرد. در این صورت حتی آیات قران را هم جور دیگری می فهمیم.
از بچه ی کلاس اولی می پرسی چگونه می توانی شاگرد اول بشوی؟ همه ی راهها را به درستی برایت می گوید, اما نمی تواند به همان راه های خودش عمل کند.
حاج اقا واحدی: فرق بین علم و انگیزه همین است! حالا باید دید چه چیزی باعث میشه علم به انگیزه تبدیل بشه؟!
آقای کمالی: هر چقدر تقوا را قوی کنی علمت بیشتر به انگیزه تبدیل می شود و خود را بیشتر به خدا نزدیک می کنی.
آقای شوریده: یک فرد برای اینکه تقوا و ارداه اش را قوی کند در محیط در بسته به راحتی این کار را می تواند انجام دهد اما در جامعه سخت است.
نویسنده » هم اندیشان » ساعت 7:0 عصر روز شنبه 87 شهریور 2